کیارجانلغتنامه دهخداکیارجان . [ ک ُ ] (اِخ ) نام پدر لهراسب شاه است و آن پسر زریوند، و برخی اورند گفته ، و او پسر کی پشین بوده است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
کارزانلغتنامه دهخداکارزان . (اِخ ) دهی از دهستان خزل بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام . 16هزارگزی جنوب باختر چرداول ، 5هزارگزی باختر راه اتومبیل رو روزنگوان . کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 180 ت
کاریزانلغتنامه دهخداکاریزان . (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 54هزارگزی شمال باختری تربت جام و 15هزارگزی باختر مالرو عمومی تربت جام به فریمان ، کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl
قارظانلغتنامه دهخداقارظان . [ رِ ] (اِخ ) قارظین . لقب دو تن که هر دو یا یکی از آن دو به نقل اساطیر به جستجوی برگ درخت سلم شدند و برنگشتند: 1- یذکربن عنزه بود. 2- عامربن رهم ، و این مثل شد: الاآتیک او یؤب القارظ العنزی . (منته