کیالکلغتنامه دهخداکیالک . [ل َ ] (اِ) کیلک . کیلو. زالزالک . (فرهنگ فارسی معین ). زالزالک . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قسمی از ولیک را در شیراز کیالک نامند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک شود. || توت فرنگی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کالکلغتنامه دهخداکالک . [ ل َ ] (اِخ ) ناحیتی است در چین در حدود دهولک ، تخار، بربر، که اراضی آن از نهر جکش مشروب میشود. (از تحقیق ماللهند ص 131).
کالکلغتنامه دهخداکالک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهارواقع در 125 هزارگزی باختر چاه بهار کنار دریا و محلی گرمسیر است و 550 تن سکنه دارد. از آب باران و چاه مشروب میشود. محصول آن غلات ، ذرت ، ماهی ، و ش
کالکلغتنامه دهخداکالک . [ ل َ ] (ص مصغر، اِ مصغر) مصغر کال . هرمیوه ٔ نارسیده عموماً و خربزه و هندوانه ٔ نارس خصوصاً. || هرچیز زشت و قبیح المنظر. (ناظم الاطباء). || (اِ) خربزه ٔ نارسیده ٔ کوچک را گویند و به عربی خضف خوانند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری )(شعوری ج 2</span
کلستانواژهنامه آزادروستایی در 15 کیلومتری شمال غرب شیراز، واقع در بخش مرکزی شیراز. در حال حاضر (1395) بیش از 3000 نفر در آن زندگی می کنند. زبان محاورۀ مردم روستا نوعی لری نزدیک به فارسی است. مکانی که زیاد کیالک (زالزالک) دارد. کلستان، کلکستان؛ وجه تسمیۀ این روستا این است که در قدیم انبوهی درخت کیالک داشته است.
hawsدیکشنری انگلیسی به فارسیهوس، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن