کیفرخواستلغتنامه دهخداکیفرخواست . [ ک َ / ک ِ ف َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) ادعانامه ٔ دادستان (مدعی العموم ). (فرهنگ فارسی معین ).
ادعانامهفرهنگ فارسی عمیدنوشتهای که دادستان به دادگاه میدهد و در آن برای کسی که مرتکب جرمی شده درخواست مجازات میکند؛ کیفرخواست.
تعقیب قانونی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات انونی کردن، ادعانامه تنظیم کردن، کیفرخواست تنظیم کردن، دادخواهی کردن، توطئه کردن، دروغگفتن
اتهامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] اتهام، ادعا، تهمت پیگرد قانونی، دادخواهی ادعانامه، کیفرخواست، عرضحال