کیمیاسنجلغتنامه دهخداکیمیاسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) کیمیاساز. کیمیاگر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چو گنجی بود گنجش کیمیاسنج به بازی زلف او چون مار بر گنج . نظامی .کیمیاسنج کوزه ٔ مقصودکرده حل جمله نورهای وجود. <p class="author
کیمیاسنجیلغتنامه دهخداکیمیاسنجی . [ س َ ] (حامص مرکب ) کیمیاگری . عمل وحالت کیمیاسنج . رجوع به کیمیاسنج و کیمیاگری شود.
کیمیاسازلغتنامه دهخداکیمیاساز. (نف مرکب ) آنکه کیمیا سازد. آنکه از دواها طلا و نقره سازد. (آنندراج ). کیمیاسنج . کیمیاگر. (ناظم الاطباء). کیمیاسازنده . آنکه به ساختن کیمیا پردازد : نخری زرق کیمیاسازان نپذیری فریب طنازان . نظامی .بگو ا
کیمیاسنجیلغتنامه دهخداکیمیاسنجی . [ س َ ] (حامص مرکب ) کیمیاگری . عمل وحالت کیمیاسنج . رجوع به کیمیاسنج و کیمیاگری شود.