کیکیزفرهنگ فارسی عمیدترهتیزک: ◻︎ کیکیز و گندنا و سِپندان و کاسنی / این هر چهار گونه که دادی همه دژَن (؟: لغتنامه: دژن).
کیکیزلغتنامه دهخداکیکیز. (اِ) تراتیزک را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تره تیزک . (فرهنگ رشیدی ). تفلیسی این کلمه را با زا ضبط کرده ، چون این کتاب برای قافیه ها تألیف شده کیکیز را در ردیف کاریزو ارزیز آورده و چون آن را کک کوج و ککز و ککج و ککش و کیکیش نیز گفته اند بی شبهه با زا باشد نه به اراء مه
ککشلغتنامه دهخداککش . [ ک ِ ک ِ ] (اِ) اسم فارسی جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). ککژ. تره تیزک . (برهان ) (آنندراج ). کیکیژ.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ککژ و ککچ شود.
کیکیشلغتنامه دهخداکیکیش . [ ک َ / ک ِ کی ] (اِ) به معنی کیکیر است که تره تیزک باشد. (برهان ) (آنندراج ). جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). کیکیر. کیکیز. تره تیزک . (ناظم الاطباء). رجوع به کیکیر و کیکیز شود.
کیکیشلغتنامه دهخداکیکیش . [ ک َ / ک ِ کی ] (اِ) به معنی کیکیر است که تره تیزک باشد. (برهان ) (آنندراج ). جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). کیکیر. کیکیز. تره تیزک . (ناظم الاطباء). رجوع به کیکیر و کیکیز شود.
گیگرلغتنامه دهخداگیگر. [ گی گ َ ] (اِ) معرب آن جرجیر است و به نامهای تره تیزک ، شاهی ، شاهتره ، کوله تره ، خاصه تره ، رشادنیز خوانده می شود. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ترمیره که به تازیش جرجیر گویند. (مؤید الفضلا) : گیگر و گندنا و سپندان و کاسنی این هر چهار گونه
پندولغتنامه دهخداپندو. [ پ َ ] (اِ) جرجیر. ککژ. ککج . ایهقان . انداو. تره تیزک . کیکیز. کیکش . شاهی . تندک . تره تندک . حرف . خردل فارسی .
ترتیزکفرهنگ فارسی عمیدگیاهی یکساله با برگهای بیضوی و طعم تندوتیز که جزء سبزیهای خوردنی مصرف میشود. دارای ید، آهن، و فسفات و ضد اسکوربوت است؛ شاهی؛ ککژه؛ ککش؛ کیکر؛ کیکیز.
کیلیزلغتنامه دهخداکیلیز. (اِ) تره ای است برگ آن پهن و به تازی جرجیر گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 188). کیکیز : چون با شعرا مرد بکاود وَ ستیزدچون بر کس و کون زن خود کارَد کیلیز.؟ (از لغت فرس ایضاً ص <span