حردةلغتنامه دهخداحردة. [ ح َ / ح ِ دَ ] (اِخ ) شهری است به یمن و اهل آن نخستین کسان بودند که از عنسی پیروی کردند. (معجم البلدان ). شهری است بر ساحل دریای یمن . (منتهی الارب ).
حردةلغتنامه دهخداحردة. [ ح َ رَ دَ ] (ع اِمص ) حَرَد. بیماریی است در دست و پای شتر، یا خشک شدن اعصاب دستهای او بواسطه ٔ زانوبند که گاه رفتن دست بر زمین کوبد.
حرضةلغتنامه دهخداحرضة. [ ح ِ ض َ ] (ع ص ) رجل حرضة؛ مردکه بیماری و اندوه وی دراز کشیده باشد. ج ، حِرَض .
حریضةلغتنامه دهخداحریضة. [ ح ُ رَ ض َ] (اِخ ) نام موضعی از بلاد هذیل که تأبط شراً در آنجا بقتل رسید و مادرش در شعری که در رثاء پسر سرود نام این محل را یاد کرد. رجوع به معجم البلدان شود.
انگاردهلغتنامه دهخداانگارده . [ اَ / اِ دَ / دِ ] (ن مف ) پنداشته . تصورکرده . (فرهنگ سروری ). پنداشته . تصورشده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) افسانه و سرگذشت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا).- انگارده