گارسهلغتنامه دهخداگارسه . [ س ِ ] (روسی ، اِ) از لوازم چاپخانه . در تداول مطابع میزی با یکصد و چهارده خانه که حروف سربی در میان آن خانه ها است و حروف چین برای ترتیب کلمات حروف از آن برمیگیرد. محفظه ٔ حروف سربی در مطابع.
گارسهفرهنگ فارسی معین(س ) [ فر. ] (اِ.) جعبه ای خانه خانه که حروف چاپ دستی را برای حروف چینی در آن قرار می دهند.
شیپوریانAraceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ قاشقواشسانان با گلهای تکجنسی یا بهندرت نرماده که در سنبلهای متراکم آرایش یافتهاند و برگهای درشت به نام چمچه آنها را در بر گرفته است
ارشه ارشهلغتنامه دهخداارشه ارشه . [ اَ ش ِه ْ اَ ش ِه ْ / اُ ش ُه ْ اُ ش ُه ْ ] (ع صوت ) کلامی است که هنگام راندن شتر گویند و زیر دم او را خارند تا تیز رود. (از منتهی الأرب ).
حرشةلغتنامه دهخداحرشة.[ ح َ رَ ش َ ] (ع اِ) یکی از حرشات الارض ، یعنی حشرات زمین که جانوران ریزه ٔ زمینی باشند. (منتهی الارب ).
حرصةلغتنامه دهخداحرصة.[ ح َ ص َ ] (ع اِ) شکستگی سر. خستگی سر که پوست شکافد. جراحت که پوست سر بشکافد. (مهذب الاسماء). شجة که پوست سر را اندک شکافد. حارصة. (منتهی الارب ). || پراکنده افتادن شیر در شیردوشه ، بسبب فراخ بودن سوراخهای پستان از زخم پستان بند. (منتهی الارب ).
حروف چینیلغتنامه دهخداحروف چینی . [ ح ُ ] (حامص مرکب ) عمل حروف چین . || (اِ مرکب ) جای چیدن حروف .- اطاق حروف چینی ؛ اطاقی که دستگاهها و گارسه های حروف چینی در آن بنا نهاده شده است . در مقابل فرم بندی که در آنجا گارسه های وسائل بستن فرمها نهاده میشود.
کاسفرهنگ مترادف و متضاد۱. کوس، نقاره ۲. فرورفته، مقعر ۳. پیاله، جام، کاسه ۴. گارسه ۵. خوک ۶. تیره، کبود
چاپخانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ماشین چاپروتاتیو، هلیوگراور، انتشارات رومیزی، فیلم لیتوگرافی، حروفچینی، دستی، گارسه، ماشین سطرچین، حروفچینی کامپیوتری، لیزری، لاینوترون، کامپست انتشارات کارگاه