گازرگاهلغتنامه دهخداگازرگاه . [ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 16هزارگزی جنوب باختر فهلیان و شمال رودخانه ٔ کنی . جلگه . گرمسیر، مالاریایی ، دارای 99 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول
گازرگاهلغتنامه دهخداگازرگاه . [ زُ ] (اِخ ) نام موضعی است در شیراز که شیخ سعدی علیه الرحمه در آنجا آسوده است . (برهان ). حد شیراز قریب به مرقد شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی . (آنندراج ).
گازرگاهلغتنامه دهخداگازرگاه . [ زُ / زَ ] (اِ مرکب ) جای رخت شویی . رخت شوی خانه . رجوع به گازرگه شود.
گازرگاهلغتنامه دهخداگازرگاه .[ زُ ] (اِخ ) نام مقامی است در هرات که خواجه عبداﷲانصاری در آنجا مدفون است . (برهان ) (آنندراج ). محل دفن خواجه غیاث الدین محمود : و صفاء آن منزل نزاهت زیاده از آن است که بیان بنان پیرامن تفصیل آن تواند گشت . (حبیب السیر چ خیام ج <span class="
ازراعلغتنامه دهخداازراع . [ اِ ] (ع مص ) فرازشدن زراعت . (منتهی الارب ): ازرع الزرع ؛ نبت ورقه و احصد. || ازراع ناس ؛ قدرت یافتن مردم بر زراعت . (منتهی الارب ).
اجراییهفرهنگ فارسی معین(اِ یِ) [ ع . اجرائیه ] (ص نسب .) مؤنث اجرایی . ؛ ورقة ~ ورقه ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست ، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت مقرر، اجرا شروع می شود.
قلعه گازرگاهواژهنامه آزادنام قلعه ای است در دهستان رقه ازتوابع شهرستان بشرویه خراسان جنوبی که درچهاگوشه آن برجک های دیدبانی قرارداردودرگذشته های خیلی دورمردم روستا برای درامان ماندن ازخطرراهزنان واشراربه آن پناه می بردنداین اثرمهم بیش ازپانصدسال قدمت دارد
گازرگهلغتنامه دهخداگازرگه . [ زُ / زَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گازرگاه . جای رخت شویی . رخت شوی خانه : به گازرگهی کاندرو بود سنگ سر جوی را کارگر کرده تنگ . فردوسی .رجوع به گازرگاه شود.
رختشوی خانهلغتنامه دهخدارختشوی خانه . [ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رختشورخانه . (یادداشت مؤلف ). گازرگاه . جای شستن جامه ها. رجوع به رختشورخانه شود.
قلعه گازرگاهواژهنامه آزادنام قلعه ای است در دهستان رقه ازتوابع شهرستان بشرویه خراسان جنوبی که درچهاگوشه آن برجک های دیدبانی قرارداردودرگذشته های خیلی دورمردم روستا برای درامان ماندن ازخطرراهزنان واشراربه آن پناه می بردنداین اثرمهم بیش ازپانصدسال قدمت دارد