گاودارلغتنامه دهخداگاودار. (اِخ )دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 240 هزارگزی جنوب دیلم و 6 هزارگزی راه ساحلی دیلم به گناوه ، جلگه گرمسیر مرطوب و مالاریائی ، دارای 215 ت
چاودارلغتنامه دهخداچاودار. (اِ) چودار. چودر. ویبگ . گیاهی هرزه که در غله زار روید و دانه ٔ آن چون گندمی لاغر و کشیده است . قسمی گندم وحشی . نوعی از حبوبات که در میان گندم و جو پیدا آید. و رجوع به چودار شود.
اوضارلغتنامه دهخدااوضار. [اَ ] (ع اِ) ج ِ وَضَر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وضر شود.
چاودارفرهنگ فارسی عمیدگیاهی از خانوادۀ غلات با خوشۀ بلند و برگهای پهن که از دانۀ آن مشروبات الکلی تهیه میکنند و یا به عنوان خوراک حیوانات استفاده میشود.
گاوگدارلغتنامه دهخداگاوگدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 22 هزارگزی شمال آستانه و 9 هزارگزی راه عمومی . دامنه ، سردسیر، دارای 180 تن سکنه . آب آن از
گاودارولغتنامه دهخداگاودارو. (اِ مرکب ) حصاتی که در مراره ٔ گاو پدید آید و گاو زهره و اندرزا نیز گویند. (ناظم الاطباء). و آن را برای چاق شدن و فربهی خورند. مؤلف تحفه ٔ حکیم مؤمن آرد:اسم فارسی جاوزین است - انتهی . در فهرست مخزن الادویه آمده : جاوزین و جاوزهرج حجرالبقر است که به فارسی گاوزهره گو
گاوداریلغتنامه دهخداگاوداری . (حامص مرکب ) شغل گاو داشتن . نگاه داشتن و مراقبت کردن و فربه کردن گاو.
گاوداران بالالغتنامه دهخداگاوداران بالا. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز، واقع در 28 هزارگزی شمال باختری مسجد سلیمان ، کنار راه شوسه ٔ مسجد سلیمان به لالی ، کوهستانی ، گرمسیر مالاریائی ، دارای 100
گاوداران پائینلغتنامه دهخداگاوداران پائین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز، واقع در 28 هزارگزی شمال باختری مسجد سلیمان ، کنار شوسه ٔ مسجد سلیمان به لالی ، کوهستانی ، گرمسیر، دارای 100 تن سکنه . آب
گاودارولغتنامه دهخداگاودارو. (اِ مرکب ) حصاتی که در مراره ٔ گاو پدید آید و گاو زهره و اندرزا نیز گویند. (ناظم الاطباء). و آن را برای چاق شدن و فربهی خورند. مؤلف تحفه ٔ حکیم مؤمن آرد:اسم فارسی جاوزین است - انتهی . در فهرست مخزن الادویه آمده : جاوزین و جاوزهرج حجرالبقر است که به فارسی گاوزهره گو