گاورسه کاریفرهنگ فارسی عمیدریزهکاری در زرگری بهخصوص بر روی انگشتر: ◻︎ تاج گل را کز زرش گاورسهکاری کردهاند/ شبنمش آویزهای درّ و گوهر میکند (سلمان ساوجی: ۹۱).
گاورسهفرهنگ فارسی عمیدهرچیز خردهریزه که شبیه گاورس باشد: ◻︎ گاورسه چو کرد میندانی / بایدْتْ سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو: ۹۴).
گاورسهلغتنامه دهخداگاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلا
گاورسهفرهنگ فارسی معین(وَ رْ س ) (ص .) 1 - هرچیز خرد و ریز مانند گاورس . 2 - ریزه کاری در زرگری به ویژه در انگشتر.
گاورسه ٔ نقره گونلغتنامه دهخداگاورسه ٔ نقره گون . [ وَ س َ / س ِ ی ِ ن ُ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از گوهر تیغ باشد : بلارک بگاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .
گاورسهفرهنگ فارسی عمیدهرچیز خردهریزه که شبیه گاورس باشد: ◻︎ گاورسه چو کرد میندانی / بایدْتْ سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو: ۹۴).
گاورسهلغتنامه دهخداگاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلا
گاورسهفرهنگ فارسی معین(وَ رْ س ) (ص .) 1 - هرچیز خرد و ریز مانند گاورس . 2 - ریزه کاری در زرگری به ویژه در انگشتر.
گاورسهفرهنگ فارسی عمیدهرچیز خردهریزه که شبیه گاورس باشد: ◻︎ گاورسه چو کرد میندانی / بایدْتْ سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو: ۹۴).
گاورسهلغتنامه دهخداگاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلا
گاورسهفرهنگ فارسی معین(وَ رْ س ) (ص .) 1 - هرچیز خرد و ریز مانند گاورس . 2 - ریزه کاری در زرگری به ویژه در انگشتر.