گج کاریلغتنامه دهخداگج کاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کار گچ کردن . سفیدکاری . عمل سفید کردن . شید. رجوع به گچ کاری شود.
موج SS waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات بر راستای انتشار عمود است
نشانۀ گِلوبرفmud and snow,M&S, M/S, M+Sواژههای مصوب فرهنگستاننشانهای بر دیوارۀ تایر که مشخص میکند تایر در زمستان، در هنگام برف و گل و سرما، کارکرد مطلوبی دارد
وضعیت رزمیbattle station(s)/ battlestation(s)واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت آمادهباشی که در آن خدمة پرواز در داخل اتاقک خلبان حضور دارند و هواگرد خودی، بهصورت موتورخاموش، در نزدیکی یا در ابتدای باند پرواز قرار دارد و قادر است در مدت کمتر از پنج دقیقه پرواز کند
ستون عقبC-pillar, rear pillar, C-postواژههای مصوب فرهنگستانستونی در انتهای خودرو که قاب شیشۀ عقب به آن متصل است و در نگهداری سقف نقش دارد
گجلغتنامه دهخداگج . [ گ َ ] (اِ) نوعی از خاک باشد که آن را پزند و بدان عمارت سازند و خانه سفید کنند. با جیم فارسی هم آمده . (برهان ). گچ . جص : به سنگ و به گج دیو دیوار کردنخست از برش هندسی کار کرد. فردوسی .رجوع به فهرست ولف شود.
گجلغتنامه دهخداگج . [ گ َ ] (اِخ ) از سانسکریت گجه از اصطلاحات هندوان در محاسبات زیجی . رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ص 86 شود.
چاکری گجلغتنامه دهخداچاکری گج . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بنت بخش شهرستان چاه بهار که در 58 هزارگزی جنوب باختر نیک شهر کنار راه بنت به کنارک واقع شده و 35 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="l
لنگجلغتنامه دهخدالنگج . [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 16هزارگزی خاور خیاو و دوهزارگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل . جلگه و معتدل . دارای 76 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ قر
کرگجلغتنامه دهخداکرگج . [ک َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخشی بستان آباد شهرستان تبریز. جلگه ، ییلاقی و سردسیر است و 545 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).