گذرنامهلغتنامه دهخداگذرنامه . [ گ ُ ذَ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) جواز. (مهذب الاسماء). جواز از بهر آمدن ورفتن . (صحاح الفرس ). مکتوبی باشد که در راهها بنمایند. (فرهنگ اوبهی ). جواز، نوشته ای که مسافران را دهند تا از گذربانان و راه داران و امثال آنها کسی مانع ایشان ن
گذرنامة جمعیcollective passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای که برای جمعی از افرادی که با یکدیگر سفر میکنند، بهصورت گروهی، صادر میشود
گذرنامة خانوادگیfamily passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای دربردارندة مشخصات همة اعضای خانواده که برای سرپرست خانواده صادر میشود و دیگر اعضای خانواده نیز میتوانند برای سفر خانوادگی از آن استفاده کنند
گذرنامة خدمتservice passport, official passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای که وزارت خارجه برای مأموران کشوری و لشکری عازمِ به مأموریتهای رسمی صادر میکند و معمولاً دارندة آن از هیچ امتیاز ویژهای برخوردار نیست
گذرنامۀ زیستنگارbiometric passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای الکترونیکی که در آن مشخصههایی چون ویژگیهای چهره و اثر انگشت و الگوی عنبیۀ دارندۀ گذرنامه برای تشخیص هویت او بر روی تراشۀ رایانهای ذخیره شده باشد
گذرنامۀ زیستنگارbiometric passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای الکترونیکی که در آن مشخصههایی چون ویژگیهای چهره و اثر انگشت و الگوی عنبیۀ دارندۀ گذرنامه برای تشخیص هویت او بر روی تراشۀ رایانهای ذخیره شده باشد
رایاگذرنامهe-passport, electronic passport, digital passportواژههای مصوب فرهنگستانگذرنامهای عادی که در داخل جلد آن تراشهای حاوی اطلاعات دارندة گذرنامه تعبیه شده است تا امکان جعل آن دشوارتر باشد متـ . گذرنامة زیستنگار biometric passport