گردآلودلغتنامه دهخداگردآلود. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133</sp
گردآلودلغتنامه دهخداگردآلود. [ گ َ] (ن مف مرکب ) غبارآلوده . (آنندراج ). مغبر. اغبر. خاک آلوده . به خاک آلوده . گرد و خاک گرفته : چون زمین از گلیم گردآلودسایه ٔ گل بر آفتاب اندود. نظامی .قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آیدکه آن خل
گردآلودpulverulent, pulveraceousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخشی در گیاهان که با ذراتی شبیه به گرد پوشیده شده باشد
گردآلود شدنلغتنامه دهخداگردآلود شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خاک آلود شدن . به گرد آلوده گردیدن . اغبرار.(تاج المصادر بیهقی ). اشعث . (تاج المصادر بیهقی ).
رذالتلغتنامه دهخدارذالت . [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رَذالة. ناکسی و فرومایگی و پستی فطرت و دون طبعی . (ناظم الاطباء). پستی .ناکسی . فرومایگی . دنائت . خست . خساست . حقارت . سفالت .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به رَذالة و رُذالة شود.- رذالت داشتن ؛ ناکس و فرومایه بودن و پست
گردآلودگیلغتنامه دهخداگردآلودگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) اغبرار. خاک آلودگی . غبارآلودگی : تو گمان کردی که گردآلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی . مولوی .و رجوع به گردآلود شود.
گردآلودهلغتنامه دهخداگردآلوده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز غبارآلوده باشد. || کنایه از شخصی که اسباب و اموال دنیوی را حامل است . (برهان ).
گردآلود شدنلغتنامه دهخداگردآلود شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خاک آلود شدن . به گرد آلوده گردیدن . اغبرار.(تاج المصادر بیهقی ). اشعث . (تاج المصادر بیهقی ).
گردآلود شدنلغتنامه دهخداگردآلود شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خاک آلود شدن . به گرد آلوده گردیدن . اغبرار.(تاج المصادر بیهقی ). اشعث . (تاج المصادر بیهقی ).
گردآلودگیلغتنامه دهخداگردآلودگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) اغبرار. خاک آلودگی . غبارآلودگی : تو گمان کردی که گردآلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی . مولوی .و رجوع به گردآلود شود.
گردآلودهلغتنامه دهخداگردآلوده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز غبارآلوده باشد. || کنایه از شخصی که اسباب و اموال دنیوی را حامل است . (برهان ).
گردآلوده سازلغتنامه دهخداگردآلوده ساز. [ گ َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که اسباب و اموال دنیوی دهد به کسی . (از برهان ).