گردباد آتشfire whirlwindواژههای مصوب فرهنگستانگردبادی چرخنده و پیچندی متشکل از هوای داغ و شعله و دود و گردوغبار بالارونده
گردبادفرهنگ فارسی عمیدتصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم میچرخد و تنورۀ بزرگی از گردوخاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل میدهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است؛ دیوباد؛ سنگدوله.
گردبادلغتنامه دهخداگردباد. [ گ ِ ] (اِ مرکب ) آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث ) (آنندراج ). صرصر. زوبعه . اعصار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : چو گردان گشته
گردبادفرهنگ فارسی عمیدتصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم میچرخد و تنورۀ بزرگی از گردوخاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل میدهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است؛ دیوباد؛ سنگدوله.
گردبادلغتنامه دهخداگردباد. [ گ ِ ] (اِ مرکب ) آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث ) (آنندراج ). صرصر. زوبعه . اعصار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : چو گردان گشته
گردبادفرهنگ فارسی عمیدتصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم میچرخد و تنورۀ بزرگی از گردوخاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل میدهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است؛ دیوباد؛ سنگدوله.
گردبادلغتنامه دهخداگردباد. [ گ ِ ] (اِ مرکب ) آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث ) (آنندراج ). صرصر. زوبعه . اعصار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : چو گردان گشته