دورانفرهنگ فارسی عمید۱. گردیدن گرد چیزی؛ گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر.۲. گردش دایرهمانند؛ گردش گرد چیزی.⟨ دوران دَم: (زیستشناسی) [منسوخ] گردش خون.
دورهلغتنامه دهخدادوره . [ دَ / دُو رَ / رِ ] (از ع ، اِ) پیرامون . پیرامن . گرد. گرداگرد. دور. حول . (یادداشت مؤلف ). || دایره . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی .- <span class