میروکفرهنگ فارسی عمیدمورک؛ مور؛ مورچه: ◻︎ چو میروک را بال گردد هزار / برآرد پَر از گردش روزگار (عنصری: ۳۵۵).
صرففرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع . ] (اِ.)1 - گردش ، گردش روزگار. 2 - علمی که به بحث دربارة اشتقاق و صیغه های کلمات عربی می پردازد.
صروف الدهرلغتنامه دهخداصروف الدهر. [ ص ُ فُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) حدثان دهر. نوائب دهر. گردش روزگار. رجوع به صروف دهر و صروف شود.
پاک گردیدنلغتنامه دهخداپاک گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) طاهر شدن . || برسیدن . بسررسیدن مدت و اَجَل : چو میروک را پاک گردد هزاربرآرد پر از گردش روزگار.عنصری .
روزگاردیدهلغتنامه دهخداروزگاردیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . آزموده . گردش روزگار را دیده . (ناظم الاطباء) : از میان آن قوم سه پیر بیرون آوردند... فاضلتر و روزگاردیده تر. (تاریخ بیهقی ). آن کارچنان بکرد که خردمندان و روزگاردیدگان کنند