گردمانhenge, henge monumentواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای آیینی و معمولاً مدور، محصور با چوب یا سنگ، مربوط به پیشازتاریخ که گاه گرداگرد آن دیوار یا خندق و خاکریز وجود دارد
ریدمانلغتنامه دهخداریدمان . [ دِ ] (اِمص ) ریدن . تغوط.- ریدمان کردن ؛ در زبان بی ادب عامیانه ، شکم راندن . (یادداشت مؤلف ).- || کاری را خراب و نابسامان کردن .
ردیمانلغتنامه دهخداردیمان . [ رَ ] (ع اِ) دو جامه که یکی به دیگری دوخته شود مانند لفاف . (از اقرب الموارد).
گردمانهلغتنامه دهخداگردمانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گرم دانه که نوعی از تخم مازریون باشد. معرب آن جردمانق است . (برهان ) (آنندراج ).
گرداسنگstone circleواژههای مصوب فرهنگستانحلقهای از افراشتهسنگها که ممکن است بخشی از یک گردمان باشد
گرزمانلغتنامه دهخداگرزمان . [ گ َ رَ / گ َ زَ ] (اِ) آسمان را گویند. (برهان ).شعرا گویند آسمان است . (لغت فرس اسدی ) : مه و خورشید با برجیس و بهرام زحل با تیر و زهره بر گرزمان همه حکمی بفرمان تو رانندکه ایزد مر ترا داده س
گردمانهلغتنامه دهخداگردمانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گرم دانه که نوعی از تخم مازریون باشد. معرب آن جردمانق است . (برهان ) (آنندراج ).
خُردگردمانmini henge, hengiform monumentواژههای مصوب فرهنگستانگردمانی که قطر آن کمتر از بیست متر باشد
کلانگردمانsuper henge, henge enclosureواژههای مصوب فرهنگستانپشتهای مدور از خاک و گل به قطر بیش از 300 متر که در درون آن خندقی وجود دارد و در محدودۀ مسطح مرکزی آن اغلب آثار فراوانی از استقرار به چشم میخورد