کشور گردوارcompact state, compact countryواژههای مصوب فرهنگستانکشوری که فاصلۀ مرکز جغرافیایی آن تا نقاط مختلف مرزیاش تفاوت قابلِتوجهی نداشته باشد
رعدوارلغتنامه دهخدارعدوار. [ رَ وا ] (ص مرکب ) رعدآسا. مانند رعد و تندر. (ناظم الاطباء) : چو آن بندی آگاه گردد ز کارخروشد خروشیدنی رعدوار.نظامی .
گردآورلغتنامه دهخداگردآور. [ گ ِ وَ ] (نف مرکب ) جمعکننده . فراهم آرنده . || (اِ مرکب ) شب گرد و پاسبان شب . (ناظم الاطباء).
کشور گردوارcompact state, compact countryواژههای مصوب فرهنگستانکشوری که فاصلۀ مرکز جغرافیایی آن تا نقاط مختلف مرزیاش تفاوت قابلِتوجهی نداشته باشد
گرد گردیدنلغتنامه دهخداگردگردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چرخیدن گردوار. چرخ زدن . چرخ خوردن . تطوف . تطواف : چونکه گردی گرد، سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وآن تویی .عطار.
کشور گردوارcompact state, compact countryواژههای مصوب فرهنگستانکشوری که فاصلۀ مرکز جغرافیایی آن تا نقاط مختلف مرزیاش تفاوت قابلِتوجهی نداشته باشد