گرنجارلغتنامه دهخداگرنجار.[ گ ُ رِ ] (اِ مرکب ) (از: گرنج + جار = زار پسوند مکان ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). برنج زار و شالی زار. (برهان ). شالی پایه نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ).
رنجورلغتنامه دهخدارنجور. [ رَ ] (ص مرکب ) بیمار. (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). دردمند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ص 5 ب ). خداوندرنج . (ناظم الاطباء). مریض . ناخوش . مبتلای رنج . صاحب غیاث اللغات آرد: در اصل رنج وَر بود بجهت تخفیف ماقبل واو را ضمه داده واو را
رنجوردیکشنری فارسی به انگلیسیailing, decrepit, frail, infirm, invalid, languishing, low, pained, peaked, sick, sickly, wan, weakly, psychoneurotic