لغتنامه دهخدا
زبان درازی کردن . [ زَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی نمودن و ملامت کردن . (ناظم الاطباء). بدزبانی کردن . بیرون از ادب سخن گفتن : دختری که داشت به نکاح من درآورد... مدتی برآمد بدخوی ستیزه روی و نافرمان بود زبان درازی کردن گرفت . (گلستان ).شمع ار چه