گزمرلغتنامه دهخداگزمر. [ گ َ م َ ] (اِ مرکب ) حساب پیمایش عمارت مرکب ازگز و مر که در اصل بمعنی عدد پنجاه است و بمجاز بمعنی مطلق حساب استعمال یافته . (آنندراج ). حساب و عدد و شماره ٔ اندازه ٔ بناها. (ناظم الاطباء) : صاحبا پایه ٔ قدر تو از آن بیشتر است که توان کر
جمرلغتنامه دهخداجمر. [ ] (اِخ ) از مزارع قم است که از نهر مزرعه ٔ کمیدان مشروب میشود. (مرآت البلدان ج 4 ص 266).
جمرلغتنامه دهخداجمر. [ ج َ ] (ع مص ) گردآمدن . (منتهی الارب ). گرد آمدن و بهم پیوستن . (از اقرب الموارد). || جستن در قید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خدرک آتش دادن بکسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دور و یکسو کردن کسی را. (منتهی الارب ). || نیازمند کردن به پیوستن . جمرالامر ا
جمیرلغتنامه دهخداجمیر. [ ج َ ] (ع اِ) جمعشدنگاه مردم . (منتهی الارب ). محل اجتماع مردم . (از اقرب الموارد).- ابناجمیر ؛ شب و روز. (منتهی الارب ).- ابن جمیر ؛ شب تاریک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گرد
زمرلغتنامه دهخدازمر. [ زِم ْ م ِ ] (ع ص ) سخت . درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).