گلانلغتنامه دهخداگلان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 11هزارگزی باختر آمل . هوای آن معتدل و دارای 255 تن سکنه است . آب آن از آلشرود و چشمه تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات است .
گلانلغتنامه دهخداگلان . [ گ ُ ] (اِ) قسمی از نان میده باشد که آن را بمقدار برگ بقرا سازند و چون در میان روغن بریان کنند بادی در آن افتد و دو پوشه شود و بعد از آن در میان شیره اندازندتا شیره به خود کشد بسیار لذیذ میشود. (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) :<
گلانلغتنامه دهخداگلان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش صالح آباد شهرستان ایلام ، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری صالح آباد، کنار راه شوسه ٔ ایلام به مهران . هوای آن گرم و دارای 208 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ لول کلم
گلانلغتنامه دهخداگلان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان سراوان واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 13گزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان . هوای آن سرد و دارای 120 سکنه است . آب
کاوند لاگینLuggin probeواژه‌های مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برق‌کاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز مورد‌مطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگین‌ـ هابر Luggin-Haber capillary
لیان لیانلغتنامه دهخدالیان لیان . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) مشعشع : گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان .این کلمه را فرهنگ سروری لپان لپان ضبط کرده است با «پ » فارسی بجای یاء. و رجوع به لیان و به لپان لپان شود.
گلپایگانلغتنامه دهخداگلپایگان . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای استان ششم خوزستان خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود: از شمال به شهرستان اراک ، از جنوب به شهرستان اصفهان و فریدن ، از خاور به بخش میمه شهرستان کاشان و از باختر به بخش الیگودرز از شهرستان بروجرد. هوای شهرستان نسبت به پستی و ب
گلانهلغتنامه دهخداگلانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دیواندره و 8هزارگزی باختر راه شوسه ٔ دیواندره به سنندج .
مری زبانکلغتنامه دهخدامری زبانک . [ م ُ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) نام داروئی است و آن را خوب گلان نیز خوانند. (جهانگیری ). دوائی است که تخم آن را بارتنگ خوانند و خوب گلان همان است . (برهان ). خوب گلان . (الفاظ الادویه ).
بام غلتانفرهنگ فارسی عمیدسنگ بزرگ استوانه‌ای که در زمستان آن را روی بام می‌غلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند؛ غلتک سنگی؛ بام‌گلان.
سرگلانفرهنگ نام‌ها(تلفظ: sargolān) (سَر = (به مجاز) برتر ، بهتر ، با ارزش‌ترین بخش یا مهمترین فرد + گُلان) ؛ (به مجاز) بهترین از گل‌ها ؛ (به مجاز) با ارزش‌ترین و مهمترین فرد در میان افراد .
بام گردانلغتنامه دهخدابام گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) بام غلطان . (ناظم الاطباء). سنگی که بر پشت بام غلطانند تا قشر گلین آن سخت شود. بام گلان . بام غلتان . رجوع به بام غلتان شود.
زرد گللغتنامه دهخدازرد گل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل زرد. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از گل سرخ به رنگ زرد. رز زرد : به زرینه جام اندرون لعل گل فروزنده چون لاله بر زرد گل . عنصری .زرد گلان شمع بر افروختند.سرخ گلان یاقوت اندوختند.<b
گلانهلغتنامه دهخداگلانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دیواندره و 8هزارگزی باختر راه شوسه ٔ دیواندره به سنندج .
درزنگلانلغتنامه دهخدادرزنگلان . [ دَ زَ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 55 هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دگلانلغتنامه دهخدادگلان . [ دِ ] (اِ) دوک . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دکلان شود. || هر یک از دو گلوله ٔ آویخته زیر گلوی بز و غیره . زلمتان . و شکسته ٔ آن «دگلون » امروز (در معنی اخیر) در گناباد متداول است . (یادداشت محمدِ پروین گنابادی ). و رجوع به دگلون شود.
دنگلانلغتنامه دهخدادنگلان . [ دَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان با 1100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چقاگلانلغتنامه دهخداچقاگلان . [ چ َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 165 هزارگزی باختر صحنه و 4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع است . دشت و معتدل است و <span class="hl" dir=
چقاگلانلغتنامه دهخداچقاگلان . [ چ َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 4 هزارگزی شمال خاوری شهر کرمانشاه و 1500 گزی خاور راه شوسه در کنار رودخانه ٔ قره سو واقع است . دشت و سردسیر است و <span c
