گهوارهلغتنامه دهخداگهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوواره . گاهواره . گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گاهواره . (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و
گهوارهلغتنامه دهخداگهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری شاه آباد (از طریق راه فرعی اتومبیل رو گردنه ٔ پنج سواره 40 هزار گز از
حواریةلغتنامه دهخداحواریة. [ ح َ ری ی َ ] (ع اِ) مؤنث حواری . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حواری شود. || حضریة. (از اقرب الموارد).
عوارةلغتنامه دهخداعوارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی سُکَین ، و سکین رهطی است از فزارة. و گویند آن در ساحل جریب است ازآن ِ فزارة. (از معجم البلدان ).
هوارةلغتنامه دهخداهوارة. [ هََ رَ ] (ع اِمص ) نیستی و هلاکی . (منتهی الارب ). هلاکت : من اطاع ربه فلا هوارة علیه . (اقرب الموارد).
گویای گهوارهلغتنامه دهخداگویای گهواره . [ ی ِ گ َ رَ / رِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی (ع ) است و گویای مهد هم میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) .
گهواره پوشلغتنامه دهخداگهواره پوش . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پوششی که به شکل گهواره برند و دوزند و بر آن افکنند تا از تابش نور و روشنی بر طفل خفته در آن جلوگیری شود و کودک آسوده و در فضای نیمه تاریک به خواب رود و گاه این پوشش مانع سرما و وزش باد شود. (یادداشت
گهواره جنبانلغتنامه دهخداگهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .خاقانی .
گهواره فروشلغتنامه دهخداگهواره فروش . [ گ َهَْ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که گهواره فروشد. مَهّاد.
گهواره فروشیلغتنامه دهخداگهواره فروشی . [ گ َهَْ رَ / رِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل گهواره فروش . || (اِ مرکب ) محل فروش گهواره . آنجا که گهواره فروشند.
گهواره پوشلغتنامه دهخداگهواره پوش . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پوششی که به شکل گهواره برند و دوزند و بر آن افکنند تا از تابش نور و روشنی بر طفل خفته در آن جلوگیری شود و کودک آسوده و در فضای نیمه تاریک به خواب رود و گاه این پوشش مانع سرما و وزش باد شود. (یادداشت
گهواره جنبانلغتنامه دهخداگهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .خاقانی .
گهواره فروشلغتنامه دهخداگهواره فروش . [ گ َهَْ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که گهواره فروشد. مَهّاد.
گهواره فروشیلغتنامه دهخداگهواره فروشی . [ گ َهَْ رَ / رِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل گهواره فروش . || (اِ مرکب ) محل فروش گهواره . آنجا که گهواره فروشند.
گهواره ٔ دیولغتنامه دهخداگهواره ٔ دیو. [ گ َهَْ رَ / رِ ی ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام فنی از کشتی است که دو حریف یکدیگر را تکان میدهند تا یکی را بی خبر کرده بر زمین بنوازد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ):همه رنگ و همه مکر و همه ریوست رقیب بی سخ
گویای گهوارهلغتنامه دهخداگویای گهواره . [ ی ِ گ َ رَ / رِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی (ع ) است و گویای مهد هم میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) .
تقویتکنندۀ گهوارهbolster stiffenerواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای فولادی و جوشکاریشده که در تکیهگاههای کناری بین ورقهای جان گهواره قرار میگیرد و موجب تقویت صفحۀ پایینی گهواره و توزیع مناسب نیروهای تکیهگاهی میشود
جان گهوارهbolster web, bolster diaphragmواژههای مصوب فرهنگستانصفحههای فولادی که بهصورت قطعات عمودی پُرکننده بین صفحههای بالایی و پایینی قرار میگیرد