گوشتالولغتنامه دهخداگوشتالو. (ن مف مرکب ) در تداول عامه ، پرگوشت . گوشت دار. فربه . بسیارگوشت . گوشتالود. گوشتناک .
گوشتالودلغتنامه دهخداگوشتالود. (ن مف مرکب ) گوشتالو. فربه . بسیارگوشت . پرگوشت . گوشت دار. گوشتناک : لکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که به تازی لحیم گویند نه شحیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و مردم فربه و گوشت آلود از دق دور باشد لیکن بیماریهای دیگرادا ک
گوشتالودلغتنامه دهخداگوشتالود. (ن مف مرکب ) گوشتالو. فربه . بسیارگوشت . پرگوشت . گوشت دار. گوشتناک : لکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که به تازی لحیم گویند نه شحیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و مردم فربه و گوشت آلود از دق دور باشد لیکن بیماریهای دیگرادا ک