گوشوارهلغتنامه دهخداگوشواره . [ گوش ْ رَ ] (اِخ ) نام محلی در مازندران . (از مازندران و استرآباد رابینو ص 148 بخش انگلیسی و ترجمه ٔ آن ص 195).
گوشوارهلغتنامه دهخداگوشواره . [ گوش ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث ).زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است . (آنندراج ). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق <span cla
گوشواره گیرلغتنامه دهخداگوشواره گیر. [ گوش ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که گوشواره گیرد. که لمس گوشواره کند. که گوشواره در دست گیرد. که گوشواره ستاند.
گوشواره گیریلغتنامه دهخداگوشواره گیری . [ گوش ْرَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گوشواره گیر : گل بافت ستبرق حریری شد باد به گوشواره گیری .نظامی .
گوشوارۀ غلافیocrea, ochreateواژههای مصوب فرهنگستانساختار غضروفی و غلافمانندی که در بالای گره برخی از اعضای علفهفتبندیان ایجاد میشود و نوعی گوشوارۀ تغییریافته است
گوشوارۀ گهوارهbolster hanger, swing hangerواژههای مصوب فرهنگستاندر بوژیِ دارای گهوارۀ تابگیر، میلهها و اتصالاتی که از بالا به قاب بوژی و از پایین به تشتک فنر وصل میشوند
گوشواره گیرلغتنامه دهخداگوشواره گیر. [ گوش ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که گوشواره گیرد. که لمس گوشواره کند. که گوشواره در دست گیرد. که گوشواره ستاند.
گوشواره گیریلغتنامه دهخداگوشواره گیری . [ گوش ْرَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گوشواره گیر : گل بافت ستبرق حریری شد باد به گوشواره گیری .نظامی .
گوشوارۀ غلافیocrea, ochreateواژههای مصوب فرهنگستانساختار غضروفی و غلافمانندی که در بالای گره برخی از اعضای علفهفتبندیان ایجاد میشود و نوعی گوشوارۀ تغییریافته است
گوشواره گیرلغتنامه دهخداگوشواره گیر. [ گوش ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که گوشواره گیرد. که لمس گوشواره کند. که گوشواره در دست گیرد. که گوشواره ستاند.
گوشواره گیریلغتنامه دهخداگوشواره گیری . [ گوش ْرَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گوشواره گیر : گل بافت ستبرق حریری شد باد به گوشواره گیری .نظامی .