وفا کیشلغتنامه دهخداوفا کیش . [ وَ ] (ص مرکب ) آنکه همواره شرائط وفا به جای آورد. باوفا.وفادار : از خودسری و خودرایی کار آلتوم وفاکیش اوفاد وفاق به نفاق و شقاق مبدل گشت . (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 228</s
برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
پوفهلغتنامه دهخداپوفه . [ ف ف َ ] (اِصوت ) پوف . رجوع به پوف شود. || (اِ) در تداول شیرخوارگان هر خوردنی و آشامیدنی گرم و احیاناًسرد چون آش و پلو و چای و جز آن . بوف . بوفه . پوف .