گونیالغتنامه دهخداگونیا. (اِ) مثلث شکلی قائم الزوایه ، چوبین یا فلزی که معماران و نجاران بدان قائمه بودن زوایا یا آلات و چهارچوب در را معلوم کنند. و از آن برای کشیدن خطی عمود بر خط دیگر و یا خطی موازی با خط دیگر نیز استفاده نمایند. اصل کلمه از یونانی گ ، نی یا بمعنی زاویه است . آلت هندسی سه گو
گونیافرهنگ فارسی عمیدوسیلهای مسطح و سهگوش به شکل مثلث قائمالزاویه که برای رسم خط عمود یا رسم زاویۀ قائمه استفاده میشود
تلهعسلhoney potواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای در شبکه که عمداً طوری پیکربندی شده است که با شبیهسازی خدمات شبکه مهاجمان را تطمیع کند و آنها را به دام اندازد
جریان عسلیhoney flow,coda di topoواژههای مصوب فرهنگستانشکل ریزش اسپرسو در هنگام خارج شدن از ناودانهای پالابَر/ صافیبَر (portafilter) که حالت ریزش عسل را تداعی میکند
پونالغتنامه دهخداپونا. (اِخ ) شهری از هند،در ایالت بمبئی . دارای 240 هزار تن سکنه و آب و هوای معتدل . رجوع به پونه شود.
پیونیالغتنامه دهخداپیونیا. [ ی ُ ] (اِخ ) از خطه های باستانی شبه جزیره ٔ بالکان است و آن عبارت بوده است از قسمت شمال شرقی مقدونیه و قسمت شمال غربی تراکیه یعنی جهات اسکوب و صوفیه . اهالی آن از اقوام پلاسگ بوده اند و درحال توحش می زیسته و بدلاوری و جسارت بسیار شهرت داشته و با اینکه فیلیپ و اسکندر
گونیانلغتنامه دهخداگونیان . (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان .واقع در 15هزارگزی جنوب باختر اردستان و 9هزارگزی باختر شوسه ٔ اردستان به اصفهان . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 227</sp
گونیا کردنلغتنامه دهخداگونیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کجی عمارت و بنا را راست کردن . (ناظم الاطباء). قائمه کردن زاویه ٔ بنا یا چهارچوب . عمود کردن دو دیوار یا دوچوب بر یکدیگر و زاویه ٔ قائمه در میانشان پیدا آوردن .
مسطار الزوايادیکشنری عربی به فارسی() گونيا , سطح اريب , اريب کردن , اريب وار بريدن ياتراشيدن , رنده کردن
گونیا کردنلغتنامه دهخداگونیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کجی عمارت و بنا را راست کردن . (ناظم الاطباء). قائمه کردن زاویه ٔ بنا یا چهارچوب . عمود کردن دو دیوار یا دوچوب بر یکدیگر و زاویه ٔ قائمه در میانشان پیدا آوردن .
گونیانلغتنامه دهخداگونیان . (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان .واقع در 15هزارگزی جنوب باختر اردستان و 9هزارگزی باختر شوسه ٔ اردستان به اصفهان . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 227</sp
شگونیالغتنامه دهخداشگونیا. [ ش َ ] (ص ) فالگر. فالگیر. غیبگو. (ناظم الاطباء). رجوع به شگنی و مترادفات کلمه شود.
پلاگونیالغتنامه دهخداپلاگونیا. [ پْلا / پ ِ ] (اِخ ) نام باستانی خطه ٔ کوچکی است از قسمتهای شمال غربی مقدونیه . این خطه عبارت است از حول و حوش شهر مناستر. گویند این کلمه از پلاژ مشتق است و چون پلاژها در این خطه سکونت داشته اند این نام را به اینجا داده اند اما این
بدگونیافرهنگ فارسی عمیددر معماری، زمین یا صحن خانه که کج و اریب باشد. Δ آن را در قدیم شوم میپنداشتند.
بگونیافرهنگ فارسی عمیدگلی به رنگهای سرخ، قهوهای، سفید، و ارغوانی با بوتۀ کوتاه و ساقههای باریک توخالی که بومی مناطق گرمسیر است.⟨ بگونیای برگی: (زیستشناسی) نوعی بگونیای زینتی بدون گل.
بدگونیالغتنامه دهخدابدگونیا. [ ب َ ] (ص مرکب ) بد ساخته شده . خانه ای که صحن آن کج و معوج باشد.(ناظم الاطباء). به اصطلاح معماران ، خانه ای که صحنش کج باشد و آن را شوم پندارند. (آنندراج ) : ز راستی است که بدگونیاست خانه ٔ عمرببین کمان کج افتاده خانه ٔ تیر است .