گوهرنژادلغتنامه دهخداگوهرنژاد. [ گ َ / گُو هََ ن ِ ] (ص مرکب ) دارای نژادی بگوهر. اصیل و نژاده : طاهری ، گوهرنژادی از نژاد طاهری عزم او عزم وکمال او کمال و رای ، رای . منوچهری .کسادی چون کشم گوهرنژادم
گوهرنهادلغتنامه دهخداگوهرنهاد. [ گ َ / گُو هََ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) دارای نهاد گوهری : چو گوهرنهاد است و گوهرنژادخطرناکی گوهر آرد به یاد.نظامی .
گوهرنهادلغتنامه دهخداگوهرنهاد. [ گ َ / گُو هََ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) دارای نهاد گوهری : چو گوهرنهاد است و گوهرنژادخطرناکی گوهر آرد به یاد.نظامی .
خطرناکیلغتنامه دهخداخطرناکی . [ خ َ طَ] (حامص مرکب ) حالت خطرناک . حالت خطر. (یادداشت بخطمؤلف ). خطر. هول . خوف . (ناظم الاطباء) : از آن سو که دیدم دلم پاره شدخرد زآن خطرناکی آواره شد. نظامی .خطرناکی کار دانسته ام شدن دور ازو کم
ناکلغتنامه دهخداناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند اسم معنی «نا» و پسوند صفتی
گوهرلغتنامه دهخداگوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فر