گویهلغتنامه دهخداگویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) به معنی غار باشد و آن گوی و شکافی است که در کوهها بهم رسد و بیشتر مردم فقیر در آنجا بسر برند. (برهان ). پناه جای در کوه . (ناظم الاطباء). گاباره . (برهان ) (آنندراج ).
گویهلغتنامه دهخداگویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گفتن (گوی + هََ علامت اسم مصدر) به معنی گفتن باشد. (از انجمن آرا).- واگویه کردن ؛ بازگو کردن حرف . (انجمن آرا).
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
واگوییcalling outواژههای مصوب فرهنگستانبازخوانی دادههای گفتاری بهوسیلۀ خدمه یا ناظر زمینی برای کمک به خلبان یا دیگر خدمه
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
کار اصطلاحشناسی موردی،واژهگزینی موردیad hoc terminology workواژههای مصوب فرهنگستانحل مسائل جاری اصطلاحشناسی نظیر جستوجوی واژههای جدید و معادلها و مترادفها
گویهمرزisoglossواژههای مصوب فرهنگستاندر گویششناسی، خطی بر روی نقشه که محدودة جغرافیایی گونههای زبانی را مشخص میکند
گویهمرز ردهشناختیtypological isoglossواژههای مصوب فرهنگستانخطی که تفاوتهای ردهشناختیرا بر روی نقشة گویشی مشخصمیکند
کهنه گویه بالالغتنامه دهخداکهنه گویه بالا. [ ک ُ ن َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رودسر است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 310 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
غارلغتنامه دهخداغار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد. شکاف عمیق در کوه به سوی پستی . سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. سوراخی که جانور صحرائی در آن مأوی
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ
گویهمرزisoglossواژههای مصوب فرهنگستاندر گویششناسی، خطی بر روی نقشه که محدودة جغرافیایی گونههای زبانی را مشخص میکند
گویهمرز ردهشناختیtypological isoglossواژههای مصوب فرهنگستانخطی که تفاوتهای ردهشناختیرا بر روی نقشة گویشی مشخصمیکند
زنگویهلغتنامه دهخدازنگویه . [ زَ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنج است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
سنگویهلغتنامه دهخداسنگویه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) نام حصاری و عمارتی است عظیم در هندوستان که ستونهای آن یک پاره است و هر ستونی را به هزار مرد نتوان برداشت . گویند آن عمارت را دو کس کرده اند مردی و زنی ، مرد مازنین و زن مازینه نام داشته است . (برهان ) (آنندراج ).
واگویهلغتنامه دهخداواگویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِمص مرکب ) بازگفتن حرف شنیده را. (غیاث اللغات ). سخن شنیده را بازگفتن . (ناظم الاطباء). تکرار قولی . بازگو. تکرار سخنی .
همگویهلغتنامه دهخداهمگویه .[ هََ ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرند شهرستان کرمان که 660 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هنگویهلغتنامه دهخداهنگویه . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش بستک شهرستان لار. دارای 898 تن سکنه ، آب آن از چاه و محصول عمده اش غله ،خرما و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).