گپفرهنگ فارسی عمیدحرف؛ سخن؛ کلمه.⟨ گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن؛ سخن گفتن: ◻︎ هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹).
گپلغتنامه دهخداگپ . [ گ َ ] (اِ) گب در خراسان و زبان لری بمعنی سخن است . (فرهنگ نظام ). کردی گب (سخن ، گفتگو)، اشکاشمی گپ ، یودغا گپ ده (مکالمه کردن )، گیلکی گپ زئن (گپ زدن ، سخن گفتن )، تهرانی گپ (سخن ، گفتگو). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخن . سخنان لاف و گزاف . (برهان ). لاف و گزاف و ا
گپلغتنامه دهخداگپ . [ گ ِ ] (اِخ ) زنبوران . کمدی آریستفان که در حدود22 ق .م . در آتن نمایش داده شده و راسین از آن تقلیدو پیروی کرده است . مصنف در این اثر مرافعات آتنیان و محاکم آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار میدهد.
گپلغتنامه دهخداگپ . [ گ ُ ] (اِ) اندرون رخ بود. عبداﷲ عارض گوید : روان گشته دائم دو چیز از جهان شدز دو چشم کوری ز دو گپ لالی .(فرهنگ اسدی ص 28).
دول گپلغتنامه دهخدادول گپ . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 38هزارگزی باخترماسور دارای 300 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و چشمه هاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cl
محمدگپلغتنامه دهخدامحمدگپ . [ م ُ ح َم ْ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شهر نهاوند و 4هزارگزی جنوب رودخانه ٔ کامیاب ، با 280 تن سکنه . آب
ده گپلغتنامه دهخداده گپ . [ دِه ْ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری فهلیان . سکنه ٔ آن 485 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
کمرگپلغتنامه دهخداکمرگپ . [ ک َ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ززوماهرو است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 402 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).