لغتنامه دهخدا
پژوه . [ پ ِ / پ َ ] (اِمص ) بازجستن بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). تفحص . تجسس . || پرسش . بازخواست . || (نف ) جوینده . طالب . خواهنده . تفحّص کننده . و به این معنی چون مزید مؤخر استعمال شود: افسون پژوه . دین پژوه . کین پژوه . گیتی پژوه . دانش پژ