یالغتنامه دهخدایا. (اِ) به معنی یاد آوردن بود. (اوبهی ). در برخی مآخذ «یا» را مخفف «یاد» آورده اند و ظاهراً نظر به فرهنگ اسدی و شاهد آن از رودکی داشته اند که گفته است :یا، یاد بود. رودکی گوید : یا آری و دانی که توئی زیرک و نادان [ کذا ]ور یاد نداری تو سکا
یالغتنامه دهخدایا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مثلاًیا مردی یا نامردی . یا مرد باش یا در پی مرد باش .یا م
یالغتنامه دهخدایا. (ع حرف ندا) حرف ندا برای دور است حقیقة یا حکماً و برای ندای نزدیک باشد و گفته اند مشترک است میان دور و نزدیک و گفته اند برای بین دور و نزدیک و متوسط است . و یا از همه ٔ حروف ندا بیشتر استعمال شود و به همین سبب هنگام حذف بجز خود یا چیز دیگری مقدر نشود مانند: یوسف اعرض عن ه
یافرهنگ فارسی عمیدنشانۀ برابری یا تقابل دو یا چند چیز و امکان انتخاب یکی از آنها: یا این یا آن، یا مرگ یا نجات، ◻︎ یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانْت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی: شاعران بیدیوان: ۴).
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
یأیاءلغتنامه دهخدایأیاء. [ ی َءْ ] (ع اِ) آواز یؤیؤ. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). یَأیاءة. (منتهی الارب ). رجوع به یأیاءة شود.
یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (اِخ ) یأجوج یا گگ به عقیده ٔ برخی از مورخان ارمنی سرزمینی در ارمنستان بوده است : ارکش اول (پادشاه ارمنستان ) از پدرش پیروی کرد و با اهالی پنت جنگید... در این وقت اختلالی بزرگ در گردنه های کوه قفقاز در صفحه ٔ بلغارها پدید آمد و مردمانی زیاد به مملکت (ارمنس
یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (ع ص ) کسی که آتش برافروزد. (آنندراج ). و رجوع به یأجوج و مأجوج شود.
یأسلغتنامه دهخدایأس . [ ی َءْس ْ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ناامیدی . بی امیدی . نمیدی . قنوط. حرمان : یاسمین خندان و خوش زان است کز من غافل است یأس من گر دیده بودی یاسمین بگریستی . خا
یاطری علیالغتنامه دهخدایاطری علیا. [ ع ُل ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند،با 300 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
یامفتیلغتنامه دهخدایامفتی . [ م ُ ] (ص مرکب ) یامفت . رایگان .- پول یا مواجب یامفتی ؛ پول یا مواجب در ازاء هیچ کاری : صد تومان پول یامفتی از من گرفتند. (یادداشت مؤلف ).
یامنلغتنامه دهخدایامن . [ م ِ ] (چینی ، اِ) کلمه ٔ چینی به معنی دولت و حکومت ، خاصه دولت و حکومت چین در برابر دول خارجه . (یادداشت مؤلف ).
یارشمشیلغتنامه دهخدایارشمشی . [ ش َ ] (ترکی ، اِ) صلح . || زیب . || پوشاکی . || موافقت . (فرهنگ وصاف ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). و در این معنی صورتی از یارشمیشی تواند بود. رجوع به یارشمیشی شود.
یاره گلهلغتنامه دهخدایاره گله . [ رِ گ ُ ل ِ] (اِخ ) دهی است از بخش کلیائی شهرستان کرمانشاهان ،با 335 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
داماسپیالغتنامه دهخداداماسپیا. (اِخ ) نام زن اردشیر درازدست و مادر خشایارشای دوم . وی روز فوت اردشیر درگذشته است . نعش وی و اردشیر را با نعش پسر مقتولش در یک روز برای دفن بمقبره ٔ شاهان هخامنشی بردند. (ایران باستان ج 2 ص 952).<br
داورکیالغتنامه دهخداداورکیا. [ وَ ] (اِخ ) خطاطست . رجوع به نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ شاهنشاهی ایران شود.