یابو

yābu

معنی

۱. (زیست‌شناسی) اسبی که از نژاد اصیل نباشد.
۲. (صفت) (زیست‌شناسی) اسب باری؛ اسب بارکش.
۳. [عامیانه، مجاز] بی‌ادب؛ بی‌شعور.

مترادف

۱. اسببارکش، استر، یابو
۲. نفهم

جست‌وجوی دقیق

یابو

لغت‌نامه دهخدا

یابو. (اِ) نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد. (آنندراج ). اسب کوچک واسب باری . (ناظم الاطباء). اسب از نژاد پست . اسب پالانی . اسب کم بها. اسب لکنتی و زوار دررفته : هست با بنده مرده یابوئی عنکبوتی تنیده بر موئی . حکیم کاظمات

یابو

گویش بختیاری

اسب بدنژاد، اسب بارکش.

یابو

فرهنگ فارسی عمید

۱. (زیست‌شناسی) اسبی که از نژاد اصیل نباشد.۲. (صفت) (زیست‌شناسی) اسب باری؛ اسب بارکش.۳. [عامیانه، مجاز] بی‌ادب؛ بی‌شعور.

یابو

دیکشنری فارسی به عربی

صدي , فرس

یابو

فرهنگ فارسی معین

(اِ.) 1 - اسب باری ، اسب بارکش . 2 - (عا.) نادان ، نفهم . ؛ ~ برداشتن کسی کنایه از: مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن .

جست‌وجوی هم‌آوا

مدیریت بر مبنای سرکشی

management by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWA

واژه‌های مصوب فرهنگستان

روشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفت‌وگو با کارمندان تأکید می‌شود

اطلاعات هزینه‌های محلی

information about typical costs

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اطلاعات مربوط به هزینه‌های اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری

اطلاعات ورود

entry information about a country

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن

اطلاعات فراغتی ـ ورزشی

information about sport and leisure facilities

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ریز‍ اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد

پاشنه‌سو

abaft, aft 1

واژه‌های مصوب فرهنگستان

موقعیت یا محلی رو به پاشنۀ شناور

جست‌وجوی مشابه

یابوشقان

لغت‌نامه دهخدا

یابوشقان . (ترکی ، اِ)اسم ترکی غری السمک است . (فهرست مخزن الادویه ). به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند. (مخزن الادویه ذیل غری ). و رجوع به غری و سریشم شود.

الاغ و یابو

فرهنگ گنجواژه

حیوانات باری.

کرند یابو

گویش مازنی

اسب نر زرد رنگ

یابو کاره

گویش مازنی

کره اسب بارکش

خر و یابو

فرهنگ گنجواژه

چارپایان.

جست‌وجوی متن

yaboo

دیکشنری انگلیسی به فارسی

یابو

outrunner

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشرو، یابو

packhorse

دیکشنری انگلیسی به فارسی

packhorse، یابو

packhorses

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اسبها، یابو

استر

فرهنگ مترادف و متضاد

اسببارکش، قاطر، یابو

جست‌وجوی هم‌آغاز

یابوشقان

لغت‌نامه دهخدا

یابو یا اسب خسته

دیکشنری فارسی به عربی

يشم

یابو کاره

گویش مازنی

کره اسب بارکش

یابو تاتو

گویش تهرانی

اسب کوتوله،(مج)آدم نفهم

یابو علفی

گویش تهرانی

فرد بی توجه و بی ادب

جست‌وجوی هم‌قافیه

خریابو

لغت‌نامه دهخدا

خریابو. [ خ َرْ ] (اِ مرکب ) یابوی بدشکل و قوی هیکل .(یادداشت بخط مؤلف ). || هرچیز بدهیکل ناهموار. (یادداشت بخط مؤلف ). || آلتی که به جهت راه رفتن اطفال سازند. (یادداشت بخط مؤلف ).

الاغ و یابو

فرهنگ گنجواژه

حیوانات باری.

کرند یابو

گویش مازنی

اسب نر زرد رنگ

خر و یابو

فرهنگ گنجواژه

چارپایان.

کنه خایه یابو

گویش تهرانی

آدم بسیار سمج

درپیوند

بیشتر بدانید

یابو

yābu

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

گویش بختیاری

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ گنجواژه

گویش مازنی

گویش مازنی

فرهنگ گنجواژه

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

گویش مازنی

گویش تهرانی

گویش تهرانی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ گنجواژه

گویش مازنی

فرهنگ گنجواژه

گویش تهرانی