یاجوجفرهنگ فارسی عمیددر تورات و روایات اسلامی، یکی از دو قبیلۀ کوتاهقدی که در پشت کوههای قفقاز مسکن داشتهاند و ذوالقرنین (= کورش؟، اسکندر؟) در برابر هجوم آنها سدی بنا کرد.⟨ یٲجوجومٲجوج: = یٲجوج
حظوظلغتنامه دهخداحظوظ. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حظ. (دهار). حظاء. احظ. (جمع بر غیر قیاس ). (مهذب الاسماء). حظوظة.- حظوظ خمسه ؛ (اصطلاح احکامیان از منجمین ) عبارت از خانه [ بیت ] و شرف و مثلثه و حد و وجه . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال . فی فص
یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (اِخ ) یأجوج یا گگ به عقیده ٔ برخی از مورخان ارمنی سرزمینی در ارمنستان بوده است : ارکش اول (پادشاه ارمنستان ) از پدرش پیروی کرد و با اهالی پنت جنگید... در این وقت اختلالی بزرگ در گردنه های کوه قفقاز در صفحه ٔ بلغارها پدید آمد و مردمانی زیاد به مملکت (ارمنس
یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (ع ص ) کسی که آتش برافروزد. (آنندراج ). و رجوع به یأجوج و مأجوج شود.
یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخدایأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و مأجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته ... (آنندراج ). دو قبیله اند از خلق خدای تعالی و در حدیث آمده
جبال یأجوجلغتنامه دهخداجبال یأجوج . [ ج ِ ل ِ ی َءْ ] (اِخ ) این کلمه در بیت زیر آمده :یا دار سلمی بین دارات العوج جرت علیها کل ریح سیهوج هو جأت من جبال یأجوج من عن یمین الخط اوسماهیج (از ذیل المعرب جوالیقی چ قاهره از اللسان ص 203). ظاهراً اس
سد یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخداسد یأجوج و مأجوج . [ س َدْدِ ی َءْ جو ج ُ م َءْ ] (اِخ ) سد اسکندر : یکی را سد یأجوج است باره یکی را روضه ٔ خلد است بالان . عنصری .سوراخ شده ست سد یأجوج یکچند حذر کن ای برادر. ناصرخسرو
یمجوجلغتنامه دهخدایمجوج . [ ی َ ] (اِخ ) لغتی است در یأجوج . (یادداشت مؤلف ). یأجوج و مأجوج . (ناظم الاطباء). رجوع به یأجوج و مأجوج شود.
صدفانلغتنامه دهخداصدفان . [ ص َ دَ ] (اِخ ) دو کوه اند با هم ملصق میان ما و یأجوج و مأجوج . (منتهی الارب ).
دیوفاملغتنامه دهخدادیوفام . [ وْ ] (ص مرکب ) دیورنگ . دیوسان . دیومانند : گروهی در آن دشت یأجوج نام چو ما آدمی زاده و دیوفام .نظامی .