یادآوریلغتنامه دهخدایادآوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) در یاد آوردن کسی است چیزی را که فراموش شده باشد برای آن که فراموش نکند. (آنندراج ). تذکر. تذکار. ذکری . ذکر.
یادآوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه تفاده ازحافظه، خاطره، تداعی، یادکرد، خطور، ذکر، تذکر، تذکار، تکرار آشنایی حفظ، حفظ کردن، ازبرکردن، یادگیری یادِ گذشته، مرور خاطرات، فلاشبک، دژاوو، نوستالژی، تأسف خاطرات، تاریخ، تاریخچه، وقایعنگاری، روایت، زندگینامه شهرت، بدنامی، نکونامی، خوشنامی مطلب مهم گوشزد، تذکر، خاطرنشان،
یادآوری کردنلغتنامه دهخدایادآوری کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تذکیر. تذکر دادن . به خاطر کسی آوردن چیزی را.
برگۀ یادآوریcue sheetواژههای مصوب فرهنگستانیادداشتهای کوتاه و مختصری که به سخنگو در هنگام مصاحبه داده میشود تا بتواند اطلاعاتی دقیق و جامع ارائه کند
یادآوری کردنلغتنامه دهخدایادآوری کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تذکیر. تذکر دادن . به خاطر کسی آوردن چیزی را.
برگۀ یادآوریcue sheetواژههای مصوب فرهنگستانیادداشتهای کوتاه و مختصری که به سخنگو در هنگام مصاحبه داده میشود تا بتواند اطلاعاتی دقیق و جامع ارائه کند
یادآوری کردنلغتنامه دهخدایادآوری کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تذکیر. تذکر دادن . به خاطر کسی آوردن چیزی را.
یادآوری طوطیوارrote recallواژههای مصوب فرهنگستانبه خاطر آوردن دقیق اطلاعاتی که بهصورت یک کل حفظ شده است، مانند یک نشانی یا فرمول شیمیایی
برگۀ یادآوریcue sheetواژههای مصوب فرهنگستانیادداشتهای کوتاه و مختصری که به سخنگو در هنگام مصاحبه داده میشود تا بتواند اطلاعاتی دقیق و جامع ارائه کند