یادبودلغتنامه دهخدایادبود. (اِ مرکب ) هر چیز که سبب از برای یادآوری شود. (از ناظم الاطباء). یادگار. (غیاث اللغات ). هر چیزکه برای یادآوری باشد. یادکرد. یادباد : بخانه ٔ تو دگر از متاع بندر هجربیادبود روان می کنم قطار قطار. شرف الدین شفروه (ا
یادبودفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که به رسم یادگار به کسی میدهند؛ یادگار.۲. مراسمی که به یاد کسی برگزار شود.
یادبودفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - یادگار، یادگاری . 2 - مراسمی که به یاد کسی برگزار شود. ؛ مجلس ~مجلسی که از برای یادبود و تذکر مرده برپا دارند.
تمبر یادبودcommemorative postage stamp, timbre-poste commémoratif (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاننوعی تمبر پُستی که نشاندهندۀ میراث فرهنگی و تاریخی پُست کشورهاست
ایستاسنگ یادبودیcommemorative steleواژههای مصوب فرهنگستانایستاسنگی، معمولاً در معابد یا مکانهای رسمی، برای یادبود واقعهای ویژه یا اعلام فرمان شاهانه
تمبر یادبودcommemorative postage stamp, timbre-poste commémoratif (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاننوعی تمبر پُستی که نشاندهندۀ میراث فرهنگی و تاریخی پُست کشورهاست
انتشار تمبر یادبودcommemorative issue, émission commémorative (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانانتشار نوعی تمبر پُستی به مناسبت گرامیداشت وقایع حال یا گذشته
تمبر یادبودcommemorative postage stamp, timbre-poste commémoratif (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاننوعی تمبر پُستی که نشاندهندۀ میراث فرهنگی و تاریخی پُست کشورهاست