چارجویلغتنامه دهخداچارجوی . (اِخ ) چارجو. شهرکی از اجزای بخارا است بر لب جیحون بخوارزم نزدیک . (آنندراج ).
گهرجویلغتنامه دهخداگهرجوی . [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرجوی . جوینده ٔ گوهر. آنکه گوهر جوید و دنبال آن رود : گهرجوی را تیشه بر کان رسیدجگر خوردن دل به پایان رسید.نظامی .