یازندهلغتنامه دهخدایازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) بقصد کاری دست درازکننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قصد و آهنگ و اراده کننده . (برهان ). قصدکننده . (سروری ) : وزان پس چنین گفت بهرام راکه هرکس که جویا بود کام راچو در خور بجو
رنگدانۀ یازندهextender pigmentواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از رنگدانههای آروماتیک با ضریب شکست کم که به محملی با ضریب شکست حدود 1/5 تا 1/6 اضافه میشود
رنگدانۀ یازندهextender pigmentواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از رنگدانههای آروماتیک با ضریب شکست کم که به محملی با ضریب شکست حدود 1/5 تا 1/6 اضافه میشود
کعطللغتنامه دهخداکعطل . [ ک َ طَ] (ع ص ) دراز کشنده و دست یازنده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).- اسد کعطل ؛ شیر یازنده . (منتهی الارب ).
کعظللغتنامه دهخداکعظل . [ ک َ ظَ ] (ع ص ) یازنده و دست دراز کشنده . کعطل . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).- اسد کعظل ، اسد کعطل ؛ شیر یازنده و دراز کشنده اندام و چنگال اندازنده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعطل و ترکیبات آن شود.
یازفرهنگ فارسی عمید۱. = یازیدن۲. درازکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستیاز.۳. یازنده؛ کِشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیریاز، زودیاز، دوریاز.
طولانیواژهنامه آزاددراز، دیریاز. "دیریاز" از "دیر" و "یازنده" رویهم میشود "دیرنده" و "دیرکشنده". در ایوان شاهی شبی دیریاز / به خواب اندرون بود با اَرنَواز (فردوسی).
رنگدانۀ یازندهextender pigmentواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از رنگدانههای آروماتیک با ضریب شکست کم که به محملی با ضریب شکست حدود 1/5 تا 1/6 اضافه میشود