پالغزلغتنامه دهخداپالغز. [ ل َ ] (اِمرکب ) پای لغز. خطا و جرم و زَلّت . (برهان ). عثر.عثرت . || زمینی که پا در آن لغزد. (رشیدی ). جای لغزیدن پا. || خرابی . (غیاث اللغات ).
الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُغز، لُغُز، لَغَز، لُغَز. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). رجوع به هریک از کلمه های مذکور شود. || راههای کج و پیچیده که بر رونده دشوار باشد. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اِ ] (ع مص ) چیستان گفتن و سخن سربسته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کلام مبهم و مشکل گفتن . || الغاز یمین ؛ توریه در قسم . رجوع به توریه شود. || کندن موش سوراخ خود را چنانکه پیچ و خم داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || در اصطلاح ،
الغشلغتنامه دهخداالغش . [ اُ غ ِ ] (ترکی ، اِ) دعاء نیک ، فرغش ضد آن . (شرفنامه ٔ منیری ). در ترکی آذربایجانی آلقش و آلقشلاماق گویند بمعنی دعاء نیک و تحسین و تشویق .
یالغوزآغاجلغتنامه دهخدایالغوزآغاج . (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 24000 گزی شمال باختری قروه . دارای 518 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یالغوزآغاجلغتنامه دهخدایالغوزآغاج . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 22000 گزی جنوب قصبه ٔ رزن . دارای 60 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یالقوزفرهنگ فارسی معین(اِ.) = یالغوز. 1 - شخص مجرد، بی زن و فرزند. 2 - بی قید و بند، کسی که مشکل و دردسر ندارد
یلغوزلغتنامه دهخدایلغوز. [ ی َ ] (ترکی ، ص ) در ترکی به معنی تنها و مجرد است . یالغوز. یلغز. || در تداول مردم مشهد، آدم بیکاره و مهمل . (یادداشت پروین گنابادی ).
تنهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد وی، گوشه گیر، تک، لنگه، غریب، غریبه، بیکس سوا، جدا یکتنه، یکنفری، دست تنها مفرد، منفرد، مستقل مجرد، عزب، یالغوز یکه، یکتا، یگانه▲ آدم تنها
یلغزلغتنامه دهخدایلغز. [ ی َ غ ُ ] (ترکی ، ص ) تنها. (ناظم الاطباء). صورتی از یلغوز (یا یالغوز) ترکی . || (اِ) اسب . (ناظم الاطباء) : چنان آش زیره ز کرمان براندکز او یلغز کوفته بازماند.بسحاق اطعمه .
مجردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزن، تک، تنها، عزب، غیر متاهل، فرد، منفرد، یالقوز، یالغوز، یکه ≠ متاهل ۲. جریده ۳. انتزاعی، ذهنی ≠ عینی ۴. برهنه، عریان ۵. گوشهگیر، گوشهنشین ۶. انفرادی ۷. صرف ۸. خالص، ناب، سره ۹. غیرمادی ≠ مادی ۱۰. خالی، تهی، عاری
یالغوزآغاجلغتنامه دهخدایالغوزآغاج . (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 24000 گزی شمال باختری قروه . دارای 518 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یالغوزآغاجلغتنامه دهخدایالغوزآغاج . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 22000 گزی جنوب قصبه ٔ رزن . دارای 60 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).