یراعلغتنامه دهخدایراع . [ ی َ ] (ع اِ) غرو که از وی تیر و قلم کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نی که بدمند. (دهار). قصب . (از اقرب الموارد). در عربی به معنی قصب است که نی میان پر و محکم باشد. (برهان ). قصب است و به پارسی نی گویند. (اختیارات بدیعی ). قصب . نی .
یراعفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی مگس؛ مگس شبتاب.۲. نی و قلم.۳. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.۴. (صفت) جبان؛ ترسو؛ بددل.۵. (صفت) احمق.
پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
یراعةلغتنامه دهخدایراعة. [ ی َ ع َ ] (ع اِ) واحد یراع یعنی یک مگس شب تاب . (ناظم الاطباء). آنچه به شب چون آتش نماید.ج ، یراع . (مهذب الاسماء). کرم شب تاب . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). کمچه که مگسی است شب تاب . (منتهی الارب ). یکی کمچه . یکی مگس شب تاب . یکی کرم شب تاب . معرب پراه . کمیچه . پر
یراعهفرهنگ فارسی عمید۱. کرم شبتاب.۲. نی.۳. [مجاز] قلم.۴. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.۵. بیشه.۶. (صفت) احمق.۷. (صفت) جبان.۸. شترمرغ ماده.
یراعهفرهنگ فارسی معین(یَ عَ یا ع ِ ) [ ع . یراعة ] (اِ.) 1 - گول و بد دل . 2 - شترمرغ ماده . 3 - بیشه نشیب ، نیستان - ناک . 4 - کرم شب تاب .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی ابوشادی . مولد او بمصر سنه ٔ 1309 هَ . ق . بود. او راست : قطرة من یراع فی الادب و الاجتماع . و او را مؤلفات دیگر است . (معجم المطبوعات ).
کمیچهلغتنامه دهخداکمیچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی کمانچه است که ساز معروف و مشهور باشد. (برهان ) (آنندراج ). کمانچه که می نوازند. (ناظم الاطباء). کمانچه . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ
پیشهلغتنامه دهخداپیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) رسنی باشد که آنرا از لیف خرما تابند. (برهان ). || قسمی از نی که شبانان نوازند و آنرا توتک خوانند. (برهان ) . و ظاهراً درین معنی مصحف نیشه ، نی چه است . یَراع . (السامی ) : با تاج خسروی چه
یراعةلغتنامه دهخدایراعة. [ ی َ ع َ ] (ع اِ) واحد یراع یعنی یک مگس شب تاب . (ناظم الاطباء). آنچه به شب چون آتش نماید.ج ، یراع . (مهذب الاسماء). کرم شب تاب . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). کمچه که مگسی است شب تاب . (منتهی الارب ). یکی کمچه . یکی مگس شب تاب . یکی کرم شب تاب . معرب پراه . کمیچه . پر
یراعهفرهنگ فارسی عمید۱. کرم شبتاب.۲. نی.۳. [مجاز] قلم.۴. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.۵. بیشه.۶. (صفت) احمق.۷. (صفت) جبان.۸. شترمرغ ماده.
یراعهفرهنگ فارسی معین(یَ عَ یا ع ِ ) [ ع . یراعة ] (اِ.) 1 - گول و بد دل . 2 - شترمرغ ماده . 3 - بیشه نشیب ، نیستان - ناک . 4 - کرم شب تاب .
ایراعلغتنامه دهخداایراع . (ع مص ) (از «ورع ») مانع آمدن میان کسان . (منتهی الارب ). مانع آمدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).