یردلغتنامه دهخدایرد. [ ی َ ] (اِخ ) نام پدر ادریس نبی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاریخ سیستان ذیل ص 42 و تاریخ گزیده ص 25 و 30 و 130 شود.<br
یردلغتنامه دهخدایرد. [ ی ُ ] (ترکی ، اِ) یرت . یورد. یورت . جا. منزل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یرت شود.
چرت چرتلغتنامه دهخداچرت چرت . [ چ ِ چ ِ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت آوازِ شکستن تخمه ٔ هندوانه و خربوزه و غیره . صدائی که چون تخمه ٔ هندوانه و خربوزه با دندان شکنند، به گوش رسد.
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت و پرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع )پرت و پلا. سخنان یاوه و بیهوده . حرف مفت . دری وری .
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت وپرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خرت وپرت . چیزی کوچک و بی مصرف . رجوع به خرت و پرت شود.
یردشیرلغتنامه دهخدایردشیر. [ ی َ ] (اِخ ) مصحف بردسیرشهری به کرمان . (منتهی الارب ). رجوع به بردسیر شود.
خاک یردلغتنامه دهخداخاک یرد. [ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع در 24 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی و دارای 38 تن سکنه . (از فرهنگ
یوردلغتنامه دهخدایورد. [ یُرْ ] (ترکی ، اِ) حجره . اتاق . یورده . یوردی . (ناظم الاطباء). یورت . یرت . یرد. سامان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یورت شود.
جرجس لیانلغتنامه دهخداجرجس لیان . [ ج ِ ج ِ ل َی ْ یا ] (اِخ ) ابن نعمةاﷲ دمشقی . او راست : البیان فی صحة الایمان یرد فیه علی المسلمین و البعاقبة و النساطرة. (از معجم المؤلفین ).
لَن تَمْلِکَفرهنگ واژگان قرآنهرگزمالک نيستی (اختيار نداری) (عبارت "وَمَن يُرِدِ ﭐللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ ﭐللَّهِ شَيْئاً "یعنی : "و كسانى كه خدا عذاب براى آنان بخواهد، تو هرگز نمىتوانى چيزى از عذاب خدا رااز آنان برطرف كنى)
یردشیرلغتنامه دهخدایردشیر. [ ی َ ] (اِخ ) مصحف بردسیرشهری به کرمان . (منتهی الارب ). رجوع به بردسیر شود.
خاک یردلغتنامه دهخداخاک یرد. [ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع در 24 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی و دارای 38 تن سکنه . (از فرهنگ
خویردلغتنامه دهخداخویرد. [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در چهل هزارگزی شمال باختری رود و نه هزارگزی شمال سلامی . این دهکده در دامنه ٔ کوه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 266 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات
گلیردلغتنامه دهخداگلیرد. [ گ ِل ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 5000گزی جنوب خاوری جویبار واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 760 تن است . آب آنجا از رودخانه و رود ماچک تأمین میشود. م
گلیردلغتنامه دهخداگلیرد. [ گ ِل ْ ی ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسه ٔ آمل به محمدآباد واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش <span class="hl"
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن معذر. یکی از شعرای ابتداء دولت اموی است . او به اکابر و ملوک نپیوست و در قبیله ٔ خویش میزیست واشعاری نهایت دلنشین دارد و از جمله این دو بیت از مرثیه ٔ بلیغه ٔ او که در وفات برادر خویش گفته است :تطاول لیلی لم انمه تقلباًکأن ّ فراشی حال