یللغتنامه دهخدایل . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) جامه ٔ نیم تنه ٔ زنان . نیم تنه ٔ زنانه ، و امروز این کلمه بیشتر در روستاها مستعمل است . قسمی جامه ٔ کوتاه زنان که فقط نیمه ٔ تن را می پوشید: یل من یراق می خاد. (یادداشت مؤلف ).
یللغتنامه دهخدایل . [ ی َ ] (ص ، اِ) شجاع و دلیر و پهلوان و مبارز و جنگجوی پر زور و قوت . (ناظم الاطباء). شجاع و دلیر. (آنندراج ). شجاع و دلاور و بهادر و پهلوان را گویند. (برهان ). مرد مبارز. (لغت فرس اسدی ). پهلوان و دلاور را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) : گر این هف
یللغتنامه دهخدایل . [ ی ُ ] (اِ) نوعی کرجی دراز و باریک سریعالسیر با پاروزنان بسیار. (یادداشت مؤلف ). نوعی قایق .
یلفرهنگ فارسی عمیدپهلوان؛ دلیر؛ دلاور؛ مبارز: ◻︎ بیامد سپه سربهسر بنگرید / هزاروصدوشصت یل برگزید (فردوسی: ۸/۲۱۳)، بیامد سوی کاخ دستان، فراز / یل پهلوان رستم سرفراز (فردوسی۲: ۱/۴۹۰).
خطیابیline hunting, LHواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که مشترک با استفاده از آن میتواند با گرفتن یک شماره و دستیابی به تعدادی واسط، ازطریق هر خطی که آزاد باشد ارتباط برقرار کند
برنامهریزی خطیlinear programming, LPواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] شاخهای از ریاضی که تابعی خطی را با در نظر گرفتن تعدادی قید خطی کمینه یا بیشینه میسازد [مدیریت] ابزار تصمیمگیری (decision making) بهینه که در آن هدف تابعی خطی است و محدودیتها بهصورت مساویها و نامساویهای خطی نمایش داده میشوند
آستانۀ لاکتاتlactate threshold, LTواژههای مصوب فرهنگستانلحظهای در تمرینهای بدنی با شدت روبهافزایش که از آن به بعد سطح لاکتات خون سیاهرگی افزایش مییابد
یلیملغتنامه دهخدایلیم . [ ی َ ] (اِ) یلم و سریش و سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم ماهی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلم و سریش شود.
یلامعلغتنامه دهخدایلامع. [ ی َ م ِ] (ع ص ، اِ) ساز و سلاح درخشان همچو خود و تیغ و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ یلمع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلمع شود.
یلانلغتنامه دهخدایلان . [ ی َ ] (اِخ ) یلانشان . نام پهلوانی بوده است تورانی که بر دست بیژن مبارز ایرانی کشته شد و او را یلانشان نیز گفته اند. (آنندراج ) (از برهان ). و رجوع به یلانشان شود.
یلایلالغتنامه دهخدایلایلا. [ ی َ ی َ ] (صوت ) کلمه ٔ امر یعنی بیا بیا. (ناظم الاطباء). به معنی بیا بیا باشد که تأکید در آمدن است و به عربی تعال تعال می گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
یلنددلغتنامه دهخدایلندد. [ ی َ ل َ دَ ] (ع ص ) رجل یلندد؛ مرد دشمن و سخت خصومت کننده که به حق میل نکند. (ناظم الاطباء). دشمن سخت . (آنندراج ). سخت خصومت . (مهذب الاسماء).
یلیملغتنامه دهخدایلیم . [ ی َ ] (اِ) یلم و سریش و سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم ماهی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلم و سریش شود.
یلامعلغتنامه دهخدایلامع. [ ی َ م ِ] (ع ص ، اِ) ساز و سلاح درخشان همچو خود و تیغ و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ یلمع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلمع شود.
یلانلغتنامه دهخدایلان . [ ی َ ] (اِخ ) یلانشان . نام پهلوانی بوده است تورانی که بر دست بیژن مبارز ایرانی کشته شد و او را یلانشان نیز گفته اند. (آنندراج ) (از برهان ). و رجوع به یلانشان شود.
یلایلالغتنامه دهخدایلایلا. [ ی َ ی َ ] (صوت ) کلمه ٔ امر یعنی بیا بیا. (ناظم الاطباء). به معنی بیا بیا باشد که تأکید در آمدن است و به عربی تعال تعال می گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
یلنددلغتنامه دهخدایلندد. [ ی َ ل َ دَ ] (ع ص ) رجل یلندد؛ مرد دشمن و سخت خصومت کننده که به حق میل نکند. (ناظم الاطباء). دشمن سخت . (آنندراج ). سخت خصومت . (مهذب الاسماء).
دامیلاویللغتنامه دهخدادامیلاویل . (اِخ ) از دوستان ولتر است . وی به سال 1719 متولد و به سال 1768 م . درگذشته . (قاموس الاعلام ترکی ).
دانویللغتنامه دهخدادانویل . (اِخ ) نام چهار شهرک است در ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی : یکی در دویست هزارگزی شیکاگو، در جمهوری ایلینویس . دوم در 65گزی فرانکفورت درجمهوری کنتوکی . سوم در هشتادهزارگزی هاریسبورگ در جمهوری پنسیلوانیا. چهارم در <span class="hl" dir="l
دانیللغتنامه دهخدادانیل . [ ] (اِخ ) نام کاتب مونس خادم بعهد معتضد باﷲ خلیفه ٔ عباسی . (عیون الانبیاء ص 431 ج 1).
دانیللغتنامه دهخدادانیل . [ ی ِ ] (اِخ ) (سنت ...) از اعزه و بزرگان کریستانیان است در 410 نزدیک سمیساط در سوریه متولد شد و در 490 م . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).