یلهلغتنامه دهخدایله . [ ی َل َ / ل ِ ] (ص ) رهاکرده شده . (ناظم الاطباء). رهاکرده ، چنانکه گویند اسب را یله کرد؛ یعنی سر داد و رها کرد. (برهان ). رها. (فرهنگ جهانگیری ). رهاکرده و مطلق العنان . (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی رهاکرده باشد یعنی سرگذار. (فرهنگ
یلهفرهنگ فارسی عمیدرها؛ آزاد؛ ول؛ ولشده.⟨ یله کردن: (مصدر متعدی) واگذاشتن؛ رها کردن: ◻︎ گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی: ۲/۳۱۸).
یلهفرهنگ فارسی معین(یَ لَ یا لِ) (ص .) 1 - رها، ول . 2 - آزاد. 3 - هرزه ، بیهوده . 4 - تنها، منفرد. 5 - کج .
لایی بارload dividerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای مهار حرکتهای طولی ناخواستۀ بار در واگنهای بسته
له لهلغتنامه دهخداله له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
خان یلهلغتنامه دهخداخان یله . [ ی َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بنام فعلی آن «حسن آباد» رجوع شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
یله قارشولغتنامه دهخدایله قارشو. [ ی ِ ل َ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 37هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، با 305 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است . دو محل به فاصله ٔ <spa
یله قارشولغتنامه دهخدایله قارشو. [ ی ِ ل َ ش ُ ] (اِخ ) یا یله قارشق . دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه ، واقع در 6هزارگزی شوسه ٔ خلخال -میانه ، با 210 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
یله دادنلغتنامه دهخدایله دادن . [ ی َ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . سر دادن . (یادداشت مؤلف ) : عشق بر دل قرعه زد چون دل نصیب او رسیدراه پیش او گرفتم دل به او دادم یله . مسعودس
یله کردنلغتنامه دهخدایله کردن . [ ی َ ل َ / ل ِک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن و گذاشتن و سر دادن . (ناظم الاطباء). رها کردن . (فرهنگ جهانگیری ). ول کردن . اطلاق . (از یادداشت مؤلف ). بر جای نهادن : عنان را بدان باره کرده یله همی ران
تکیه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، روی چیزی ایستادن، پشتیبانی شدن، جای محکمی داشتن، تکیه داشتن (دادن، کردن)، لَم دادن، یله دادن مطمئن بودن
یله قارشولغتنامه دهخدایله قارشو. [ ی ِ ل َ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 37هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، با 305 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است . دو محل به فاصله ٔ <spa
یله قارشولغتنامه دهخدایله قارشو. [ ی ِ ل َ ش ُ ] (اِخ ) یا یله قارشق . دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه ، واقع در 6هزارگزی شوسه ٔ خلخال -میانه ، با 210 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
یله دادنلغتنامه دهخدایله دادن . [ ی َ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . سر دادن . (یادداشت مؤلف ) : عشق بر دل قرعه زد چون دل نصیب او رسیدراه پیش او گرفتم دل به او دادم یله . مسعودس
یله کردنلغتنامه دهخدایله کردن . [ ی َ ل َ / ل ِک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن و گذاشتن و سر دادن . (ناظم الاطباء). رها کردن . (فرهنگ جهانگیری ). ول کردن . اطلاق . (از یادداشت مؤلف ). بر جای نهادن : عنان را بدان باره کرده یله همی ران
یله یافتنلغتنامه دهخدایله یافتن . [ ی َ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) رهایی یافتن . خلاصی یافتن . نجات پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ) : دامن توحید گیر پند سنایی شنوتا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله .سنایی .
داویلهلغتنامه دهخداداویله . [ ل ِ ](اِخ ) (شارل ) آرشیتکت فرانسوی . متولد پاریس به سال 1653 و متوفی به سال 1700م . او بنیانگذار طاق نصرت پیرورا در منت پلیه است .
دخیلهلغتنامه دهخدادخیله . [ دَ ل َ ] (ع اِ) دخیل . دخیلة الرجل ؛ نیت مرد و نهانی او. (منتهی الارب ).
درازبال کیلهلغتنامه دهخدادرازبال کیله . [ دِ ل َ ] (اِخ ) از رودخانه های مازندران بوده است . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 24).
دره چیلهلغتنامه دهخدادره چیله . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن و واقع در 35هزارگزی باختر آخوره و متصل به راه عمومی مالرو. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10
دره ویلهلغتنامه دهخدادره ویله . [ دَ رِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان والابجرد شهرستان بروجرد واقع در 9هزارگزی جنوب بروجرد و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بروجرد به دورود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا