ینبوتلغتنامه دهخداینبوت . [ یَم ْ ] (ع اِ) درخت خشخاش . (از صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت کوکنار. (از برهان ). || درخت خرنوب یا درختی دیگر بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرنوب المعز. نام درختی و آن خشخاش نیست برای اینکه بار آن فَش ّ است و فَش ّ را خشخاش معنی نکرد
نبوضلغتنامه دهخدانبوض . [ ن ُ ] (ع مص ) نبض . فرورفتن آب در زمین یا روان شدن بر آن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || برکندن موی . (از معجم متن اللغة): نبض الشعر نبضاً و نبوضاً؛ نتفه . (معجم متن اللغة).
نبوطلغتنامه دهخدانبوط. [ ن ُ ] (ع مص ) برآمدن آب از چاه و زمین . (آنندراج ). بیرون آمدن آب از قعر چاه . (تاج المصادر بیهقی ). نبع. نبعان . || برآوردن آب چاه را. (آنندراج ) نبط. رجوع به نبط شود.
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن َب ْ بو ] (ع اِ) شاخه ٔ رُسته از درخت . (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || عصای مستوی ، و این لغتی است مصری . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد از تاج ). ج ، نبابیت .
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن َب ْ وَ ] (ع مص ) نبوة. نفرت کردن . تجنب . دوری و اعراض کردن : اگر نبوتی و نفرتی بینم جهد کنم تا آن را دریابم . (کلیله و دمنه ). رجوع به نَبْوة و نَبْو شود. || بازماندن شمشیر از کار. نبوة. رجوع به نَبْوة شود.
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن ُ ] (ع مص ) برآمدن پستان دختر. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
ینبوتةلغتنامه دهخداینبوتة. [ یَم ْ ت َ ] (اِخ ) منزلی است که حجاج واسط به سوی مکه به اینجا می آیند. در چهل میلی زبیله واقع شده و از یمامه است و نخلستانها دارد. (از معجم البلدان ).
فرافللغتنامه دهخدافرافل . [ ف ُ ف ِ ] (ع اِ) ثمر ینبوت است . (فهرست مخزن الادویه ). پست ینبوت عمان . (آنندراج ). فُرافِر. رجوع به فُرافِر شود.
ینبوبلغتنامه دهخداینبوب . [ یَم ْ ] (اِ) خرنوب نبطی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به خرنوب و ینبوت شود.
خرنوب المعزلغتنامه دهخداخرنوب المعز. [ خ َ بُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) خرنوب الشوک . خرنوب نبطی . ینبوت . (یادداشت بخط مؤلف ).
ینبوتةلغتنامه دهخداینبوتة. [ یَم ْ ت َ ] (اِخ ) منزلی است که حجاج واسط به سوی مکه به اینجا می آیند. در چهل میلی زبیله واقع شده و از یمامه است و نخلستانها دارد. (از معجم البلدان ).