یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت ، از این رو بدان نام موسوم گشت . وی در صف الغزالین مسجد داشت و از ابوالاشعب احمدبن مقدام و جز وی روایت کرد وابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی از او روایت د
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبیداﷲ یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و جز وی از او روایت دارند. او به سال 408 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ دی ی / دی ] (ص نسبی ) منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازه ٔ بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب الانساب ). || جهود و کسی که دارای دین یهود باشد.تیداکی . ج ، یهودیان . (از ناظم الا
جُرم حدّیhudud crimeواژههای مصوب فرهنگستانتخطی از قوانین اسلامی که شامل جرایمی مانند سرقت و زنای محصنه و لواط و مصرف الکل است
حوذیلغتنامه دهخداحوذی . [ ذی ی ] (ع ص ) نیک راننده ٔ برانگیزنده بر رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
یهوذیلغتنامه دهخدایهوذی . [ ی َ ذی ی ] (ص نسبی ) یهودی است . (منتهی الارب ). یهودی . منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). || یهود. (ناظم الاطباء). رجوع به یهودی شود.
هودیلغتنامه دهخداهودی . (اِخ ) امرای تجیبی و هودی در سرقسطه ٔ اسپانیا از410 تا 536 هَ . ق . سلطنت کردند و به دست عیسویان برافتادند. (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 22).
یهودیاتلغتنامه دهخدایهودیات . [ ی َ دی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ یهودیه . (دهار). || نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود.
یهودیتلغتنامه دهخدایهودیت . [ ی َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یهودی و جهودگری . (ناظم الاطباء). یهودیة. یهود بودن . جهود بودن . یهودی بودن . (یادداشت مؤلف ). || رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهود و یهودی شود.
یهودیهلغتنامه دهخدایهودیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان «اصفهان ») که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف ). محله ای است در اصفهان . (از معجم البلدان ). قسمتی از اصفهان . (دمشقی ). و رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص <span class="hl" dir="ltr"
یهودیانهلغتنامه دهخدایهودیانه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند یهودی . همچون یهود. || (اِ مرکب ) یهودانه . پاره ٔ زردی که یهودیان برای تمیز بر دوش خود می دوختند. غیار. عسلی : گردون یهودیانه به کتف کبود خویش آن زرد پاره
یهودیهلغتنامه دهخدایهودیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) یهودیة. نام ناحیتی در فلسطین . (یادداشت مؤلف ). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس
یهودی بازیلغتنامه دهخدایهودی بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) بازی یهودیان درآوردن . به کردار یهودیان دست یازیدن . کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهودی شود.
یهودیاتلغتنامه دهخدایهودیات . [ ی َ دی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ یهودیه . (دهار). || نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود.
یهودیتلغتنامه دهخدایهودیت . [ ی َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یهودی و جهودگری . (ناظم الاطباء). یهودیة. یهود بودن . جهود بودن . یهودی بودن . (یادداشت مؤلف ). || رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهود و یهودی شود.
یهودیهلغتنامه دهخدایهودیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان «اصفهان ») که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف ). محله ای است در اصفهان . (از معجم البلدان ). قسمتی از اصفهان . (دمشقی ). و رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص <span class="hl" dir="ltr"
یهودیانهلغتنامه دهخدایهودیانه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند یهودی . همچون یهود. || (اِ مرکب ) یهودانه . پاره ٔ زردی که یهودیان برای تمیز بر دوش خود می دوختند. غیار. عسلی : گردون یهودیانه به کتف کبود خویش آن زرد پاره
شیخ الیهودیلغتنامه دهخداشیخ الیهودی . [ ش َ خُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) نام قسمی ماهی بدریای سفید. (دمشقی ). سمک البحر. رجوع به شیخ البحر شود.
کافور یهودیلغتنامه دهخداکافور یهودی . [ رِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کافوربویه . ریحان الکافور. سوسن . رجوع به مفردات ابن بیطار و کافوربویه لغت نامه شود.