یوخاری باشفرهنگ فارسی عمیدتیرهای از ایل قاجار؛ یکی از دو تیرۀ ایل قاجار که در گرگان در قسمت بالای رودخانه (بالادست رود) ساکن بودند. Δ تیرۀ دیگر که در ساحل چپ رود گرگان (پاییندست رود) بودند به اشاقهباش معروف شدند.
گوژخارلغتنامه دهخداگوژخار. (اِ) باغوجه . مگسک . ذروح . عروسک . کاغنه . کاونه . الاکلنگ . آله کلو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ذروح شود.
وخرلغتنامه دهخداوخر. [ وَ خ َ ] (اِ) جا و مقام و مکان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).
یخاری باشلغتنامه دهخدایخاری باش . [ ی ُ ] یوخاری باش . (اِخ ) (به معنی سوی بالا یا بالاسری یا صدر مجلس ) نام شعبه ای از دو شعبه ٔ قاجار. مقابل آشاقی باش (به معنی سوی پایین یا پایین سری یا پایین مجلس ). (یادداشت مؤلف ). قسمتی از قاجاریه را که در ساحل راست گرگان سکونت داشتند یوخاری باش (یعنی سکنه ٔ
قاجاریهلغتنامه دهخداقاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله