یوزبانلغتنامه دهخدایوزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: یوز + بان ، پسوند) کسی که محافظت می کندیوزهای شکاری را. (از ناظم الاطباء). فهاد. (دهار). فهاد. یوزبنده . یوزوان . (یادداشت مؤلف ) : برفتند با یوزبانان و فهدگرازان و تازان سوی رود شهد. فرد
گوزبانلغتنامه دهخداگوزبان . (اِ مرکب ) بر وزن بوستان ، پاردم چاروا را گویند و آن چرم یا نواری باشد که در زیر دم ستوران گذارند. (برهان ). بندی است که به زیر دم اسب و دیگر ستوران جنس آن افتد استواری زین و پالان را. (مؤلف ) : چوخر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از
وجبانلغتنامه دهخداوجبان . [ وَ ج َ ] (ع مص ) وجب . وجیب . طپیدن دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ). رجوع به وجب شود.
گوزبنلغتنامه دهخداگوزبن . [ گ َ / گُو ب ُ ] (اِ مرکب ) از: گوز (گردو) + بن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). درخت گردکان را گویند، و به ضم اول هم درست است . (برهان ) (آنندراج ) : هم آنگه یکی بنده را گفت شاه که شو گوزبن کن سراسر نگ
یوزبانولغتنامه دهخدایوزبانو. (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 14000گزی باختررود و 9000گزی باختر پیش رو سلامی به قاین ، با 136 تن سکنه . آب آن از قنات و ر
یوزدارلغتنامه دهخدایوزدار. (نف مرکب ) یوزبان . (ناظم الاطباء). یوزبان . فهاد. (یادداشت مؤلف ) : وز آن پس برفتند سیصد سوارپس بازداران همه یوزدار. فردوسی .و رجوع به یوزبان شود.
یوزوانلغتنامه دهخدایوزوان . [ یوزْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یوزبان . یوزدار. فهاد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوزبان شود.
یوزبندهلغتنامه دهخدایوزبنده . [ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بنده ٔ یوز. آنکه نگاهبان یوزهای شکاری است . (از ناظم الاطباء). فهاد. (منتهی الارب ). یوزبان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوزبان شود.
فهادلغتنامه دهخدافهاد. [ ف َهَْ ها] (ع ص ، اِ) یوزبنده و شکارآموزاننده ٔ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یوزبان . (یادداشت مؤلف ).
یوزلغتنامه دهخدایوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. (دهار) (نصاب الصبیان ) (من
یوزبانولغتنامه دهخدایوزبانو. (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 14000گزی باختررود و 9000گزی باختر پیش رو سلامی به قاین ، با 136 تن سکنه . آب آن از قنات و ر