یوزکلغتنامه دهخدایوزک . [ زَ ] (اِمصغر) مصغر یوز. (برهان ). یوز شکاری کوچک . (ناظم الاطباء). به معنی یوزه است . (فرهنگ جهانگیری ). || سگ خرد. سگ بچه . (زمخشری ). سگ شکاری کوچک که شکاراز سوراخ بیرون کند. (لغت فرس اسدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پارسیان سگی را که کوچک بود و صید را جوید و ا
چوزکلغتنامه دهخداچوزک . [ زَ ] (اِخ ) (چشمه ...) از ناحیه نوئی کوه کیلویه و در 2500 گزی شرقی سرفاریاب واقع شده است و این چشمه از درز سنگی درآید که مانند شرم زنان باشد. (فارسنامه ٔ ناصری ).
چوزگکلغتنامه دهخداچوزگک . [ زَ گ َ ] (اِ مصغر) (از: چوزه + ک تصغیر) چوزه ٔ کوچک . جوجه ٔ کوچک . جوجه ٔ خرد : آبی چو یکی چوزگک از سله بجسته چون چوزگکان برتن او موی برسته . منوچهری .خانه خوهم رفت چون خروسک کهگون سوی یکی ماکیان و چ
گوجکلغتنامه دهخداگوجک . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر واقع در 27000 گزی شمال ملایر و 12000 گزی خاور شوسه ٔ ملایر به همدان . کوهستانی و معتدل مالاریایی و سکنه ٔ آن 249 تن
یوزکیدنلغتنامه دهخدایوزکیدن . [ زَ دَ ] (مص جعلی ) غلطیدن .مراغه کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوز شود.
یوذکلغتنامه دهخدایوذک . [ ذَ ] (اِ) یوذل . توله سگ و سگ کوچک . (ناظم الاطباء). یوزک . رجوع به یوزک شود.
یوزللغتنامه دهخدایوزل . [ زَ ] (اِ) توله سگ و سگ کوچک و یودک . (ناظم الاطباء). نوعی سگ کوچک است . (از شعوری ج 2 ورق 449). شاید دگرگون شده ٔ یوزک باشد. رجوع به یوزک شود.
یوذللغتنامه دهخدایوذل . [ ذَ ] (اِ) یوذک . توله سگ و سگ کوچک . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف یوزک باشد. و رجوع به یوذک شود.
یوزهلغتنامه دهخدایوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) تنه ٔ درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). ساق درخت و «ها»ی آخر جهت حرکت حرف آخر است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً تحریفی از بوز و پوز است . رجوع به بوز و پوز شود. || بچه ٔ یوز شکاری . (ناظم الاطباء). || توله سگ شک
یوزکیدنلغتنامه دهخدایوزکیدن . [ زَ دَ ] (مص جعلی ) غلطیدن .مراغه کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوز شود.