یوغلغتنامه دهخدایوغ . (اِ) یغ. آن چوبی بود که بر گردن گاو نهند یعنی بندوق . (لغت فرس اسدی ). چوبی که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از انجمن آرا). چوبی که بر گردن گاو قلبه نهند. به هندی جو نامند. (از آنندراج ). چوبی است که برزیگران بر گاو بندند به وقت زمین شکا
یوغلغتنامه دهخدایوغ . (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) نام سعد بلع یکی از منازل قمر به لغت سغد و خوارزم . (از آثارالباقیه ص 240).
یوغفرهنگ فارسی عمیدچوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند: ◻︎ همی گفت با او گزاف و دروغ / مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
یوغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یلۀ حفاظت، زنجیر، قلاب، لنگر، کمند▼ وسیلۀ نگهداری، انبر بخو، پابند، دستبند، غل، غلوزنجیر مهارکننده، کمند▼ زندان
بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
پژواک قلابشکلhook echoواژههای مصوب فرهنگستانپژواکی به شکل چنگک بر روی صفحۀ رادار که از بازتابندگی زیاد امواج در طی کشیده شدن بارش به درون مارپیچ میانچرخند به وجود میآید
وق وقلغتنامه دهخداوق وق . [ وَ وَ ] (اِ صوت ) وغ وغ . آواز سگ . عوعو. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وق وق کردن ؛ عوعوکردن سگ . وغ وغ کردن .
یوغورلغتنامه دهخدایوغور. [ ی ُ غُرْ ] (ترکی ، ص ) یغور. (یادداشت مؤلف ). زمخت و ضخم و ناهموار. و رجوع به یغور شود.
یوغیلغتنامه دهخدایوغی . [ غی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یوغه که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).
یوغیدنلغتنامه دهخدایوغیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) یوغ نهادن بر گردن گاو و جفت کردن گاو. (ناظم الاطباء). چوب یوغ بر گردن گاو قلبه نهادن . (آنندراج ). و رجوع به یوغ شود.
یوغورلغتنامه دهخدایوغور. [ ی ُ غُرْ ] (ترکی ، ص ) یغور. (یادداشت مؤلف ). زمخت و ضخم و ناهموار. و رجوع به یغور شود.
یوغیلغتنامه دهخدایوغی . [ غی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یوغه که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).
یوغیدنلغتنامه دهخدایوغیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) یوغ نهادن بر گردن گاو و جفت کردن گاو. (ناظم الاطباء). چوب یوغ بر گردن گاو قلبه نهادن . (آنندراج ). و رجوع به یوغ شود.
کیوغلغتنامه دهخداکیوغ . [ ک َ ] (اِ) گل بی کاه . (فرهنگ رشیدی ). گل بی کاه را گویند، یعنی کاه گل نباشد. (برهان ) (آنندراج ).
تصویر فازهمیوغphase-conjugate imageواژههای مصوب فرهنگستانتصویری که ابیراهی آن با تداخلسنجی برطرف شده است
رگههای همیوغconjugated veinsواژههای مصوب فرهنگستاندو دسته رگة مرتبط با هم که شیب آنها در جهت مخالف یکدیگر باشد
سامانۀ فازهمیوغphase-conjugate systemواژههای مصوب فرهنگستاندر نورشناسی، دستگاهی که در آن با استفاده از تداخلسنجی یا روش هندسی، ابیراهیهای جبهۀ موج اصلاح میشود