لغتنامه دهخدا
یونجه . [ یُن ْ ج َ / ج ِ ] (اِ) ینجه . اسفست . اسپست . آسپست . رطبة. قت . فصفصة. برسیم . گیاهی تر و سبز که تخم آن را می کارند و برای تعلیف اغنام و احشام به کار می رود. (یادداشت مؤلف ). یونچقه . گیاهی که اسبان را فربه کند. (فرهنگ رشیدی ). اس